واسطه وشرك

واسطه وشرك

   اكثر مردم از درك حقيقت واسطه وتعبير وتفسير آن به خطا رفته

اند، وبدون توجه و دقت در ماهيت آن حكمي كذائي كرده اند كه واسطه

شرك است وهركس در هر حالي وهر كيفيتي واسطه قرار دهد مشرك

است،ومانند بت پرستاني هستند كه مي گفتند} مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى

اللَّهِ زُلْفَى {«كه براي اين بتان عبادت مي كنيم فقط براي اين است كه ما

را به خدا نزديك نمايند».واين كلام به كلي مردود است،واستدلال به

اين آيه در جاي خود قرار نگرفته است. چون آيه شريفه صراحت دارد

كه در باره اعتراض وانكار بر كافران است،كه براي بتها عبادت مي كنند

نه براي خدا،ودر دعوي ربوبيت بتها را شريك خدا مي دانند،عبادت بتها

را تقرب ونزديكي به خدا مي دانند.پس كفر آنان از آنجاست كه بري

اين بتها عبادت مي كنند ومعتقد هستند ارباب واقعي آنها هستند نه

خداوند.در اينجا يك نكته بسيار مهم موجود است كه لازم است توضيح

داده شود،وآن است كه اين آيه شهادت مي دهد ،آندسته از مشركان

دراين گفتار راستگو نبودند واعتقادشان نزديكي به خداوند نبود،تا مجوز

عبادت براي بتها باشد،كه گفته اند: «مانعبدهم إلا ليقربونا إلى الله زلفى»

همانا اگر اينها راست گو بودند،باين معني مي شود كه خداوند در نزد

ايشان جليل تر ومحبوبتر از بتها هستند ودر اينصورت بديهي است كه براي

 

غير خدا عبادت نمي كردند ودر هيچ حال به خدا دشنام نمي دادند در

صورتيكه خداوند متعال مسلمين را نهي فرموده كه بتها دشنام ندهيد تا

آنها به خدا دشنام ندهند وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ

اللّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ

فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ {سورهمباركه انعام –آيه 108.«بتهاييكه كه

كافران غير از خدا مي خوانند دشنام مگئيد،كه از دشمني وناداني خدا را

دشنام مي گويند،بدينسان براي هر ملتي عملش را زينت داده ايم،وعاقبت

برگشت همه بسوي خدايشان مي باشد،واز اعماليكه مي كرده اند خبرشان

مي دهد.»

   از عبدالرزاق وجماعت ديگر روايت شده است،كه مسلمانان به بتهاي

كافران دشنام مي دادند، وآنها هم در مقابل به خداوند دشنام مي دادند،كه

خداي متعال آيه فوق را نازل كرد وسبب نزولش همين جريان بود.

وبواسطه اين آيه مسلمانان منع شدند كه كلمه نقص و بي ادبي به اين سنگها

كه مورد پرستش مشركان در مكه مكرمه بود بر زبان جاري نكنند چون

فحش ونقص آور سبب مي شد كه غيرت بت پرستان درباره اين بتها كه از

صميم قلب باور داشتند كه نفع وضرر از آنها صادر مي شود،به جوش

وهيجان مي آيد وعصباني مس شوند،و در نتيجه به مقابله به مثل بر مي

خيزند،وآنها هم به آنكه براي عبادت مي كني نقص مي گويند وفحش

مي دهند،كه آن خداوند متعال است كه از تمام نقص ورذائل مبري ومنزه

است،نكته اينجاست اگرآنها راست گو بودند،وعبادتشان براي بت هها براي

اين است كه آنها را به خدا نزديك كند،هيچ وقت جرأت آن پيدا نمي

كردند كه در برابر كسانيكه به بتها فحش بدهند،به خداوند ناسزا بگويند،

پس واضح وآشكار است كه ذات خداوند در نزد آنها كمتر وبي ارزشتر از

 اين سنگها مي باشد.

   واين معني باز در اين آيه جريان دارد} وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ

السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ {الآيه،«اگر از آنها سؤال كني كه چه

كسي آسمانها وزمين را آفريده است همانا مي گويند(خداوند)»همانا

اگر راست بگويند واقعاً معتقد باشند كه خالق فقط خداوند است وبتها خالق

نيستند،بدون شك براي خداوند عبادت مي كردند نه براي بتها،يا دست

كم احترام واعزاز خداوند در نزد آنها بيشتر از احترام واعزاز بتها بود،با

وجود اينكه به موقع احساسات ومقابله به مثل حاضرند به خدا دشنام بدهند،

آيا اين امر  باور كردني است،بديهي است كه خير، واين عقيده را ندارند

والا هيچ وقت ودر هيچ شرايط به خدا ناسزا نمي گفتند.

   خود آيه دلالت مي كند كه مشركان نه تنها خداوند را كمتر از اين

سنگخا مي دانستند بلكه مثالهاي ديگر هم مي آورند،مانند اينكه در اين

آيه::}وَجَعَلُواْ لِلّهِ مِمِّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأَنْعَامِ نَصِيباً فَقَالُواْ هَـذَا لِلّهِ

بِزَعْمِهِمْ وَهَـذَا لِشُرَكَآئِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمْ فَلاَ يَصِلُ إِلَى اللّهِ وَمَا كَانَ لِلّهِ

فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَآئِهِمْ سَاء مَا يَحْكُمُونَ{ ،: }سَاء مَا يَحْكُمُونَ {.انعام آيه 136.

   «از كشت وزرع وچهارپايان كه خدا آفريده است براي خدا سهمي

قرار دادند وبه زعم خودشان گفتند اين براي خداست واين براي شريكان

(بتان)ما مي باشد،آنچه براي شركاء آنها است به خدا نمي رسد،وآنچه

براي خدا است به شركاء آنها مي رسد،حكمي كه مي كنند حكمي بدي

است».اگر خداوند متعال در نزد آنان كمتر از اين سنگها(بتها)نمي بود

اين بتها را بر او ترجيح نمي دادند ونمي گفتند بتها هم سهم خود را دارا

هستند وهم از سهم خدا استفاده مي كنند ووبا اين سهم بندي كه كرده بودند

مستحق آن هستند كه خدا درباره آنها بفرمايد{سَاءمايَحْكُمُونَ}وباز از

 

اين قبيل است كه ابوسفيان قبل از اينكه اسلام بياورد مي گفت«أعل

هبل»بخاري روايت مي كند:آن بت كه اسمش را«هبل»گذاشته بودند

ندا مي زند كه در اين گيرودار بر خداي زمين وآسمان غالب آيد،تا

اينكه او و لشكريانش بر سپاه مسلمانان غالب و فايق آيند چون مسلمانان مي

خواهند بر معبود وخداي مشركان غلبه كنند،آنچه ذكر شد كمي از رفتار

بت پرستان در مقابل بتها وخداوند متعال مي باشد.اصلاً منظورشان اين

نبوده كه اين بتها واسطه نزديكي به خدا باشد،لازم است مطالب فوق

بدقت مورد ملاحظه قرار گيرد،چون بيشتر مردم از كنه وماهيت واقعه

اطلاع ندارند، واين آيات را بدلخواه خود تفسير مي نمايند.

   مگر نمي بيني:به هنگاميكه خداوند متعال امر فرمود كه مسلمانان رو

به كعبه نماز بگذارند،از امر امتثال كردند وعبادتشانرا رو به قبله انجام

دادند ،يعني كعبه را قبله خود قرار دادند،پس عبادت به جانب كعبه

وبوسيدن حجرالاسود،عبادت براي خدا واقتداء به حضرت رسول اكرم ص

مي باشد،اگر كسي نيت عبادت براي كعبه وحجرالاسود را بنمايد،بدانيد

كه مشرك وبه منزله عبادت بتها مي باشد.پس واسطه قرار دادن لازم

است وشرك محسوب نخواهد شد،و اينطور نيست كه هر كس بين خود

وبين خدا واسطه قرار بدهد كافر باشد،والا تمام بشر بايد كافر ومشرك

باشند،چون تمام كار آنها مبنيب بر واسطه قرار دادن آن انجام مي گيرد،

حضرت رسول به واسطه جبرئيل قرآن را گرفت.جبرئيل براي پيغمبر

واسطه است،خود حضرت ص واسطه بين خداوند واصحابش،قرآن،ان

كلام الهي به واسطه پيغمبر ابلاغ گرديد،اصحاب كرام در هنگام شدايد

وتنگنا به پيغمبر متوسل مي شدند وشكواي حال خود را نزد او مي برند،

وتقاضا مي كردند كه براي آنان دعا كند.يكدفعه نبود كه پيغمبر بگويد

 

شما كافران شديد وشريك براي خدا قائل شديد چون آوردن شكوي

ودرخواست از من درست نيست،بلكه لازم است خودتان دعا كنيد،

ومستقيماً از خدا مطالبتان را درخواست نمائيد،چون خدا از من به شما

نزديك تر است.بلكه پيغمبر مي ايستاد وبه درخواست آنان گوش مي داد

واز خدا تمنا مي كرد ودعا مي گفت،اين در حالي بود كه تمام اصحاب

مي دانستند،عطا كننده واقعي فقط خداوند متعال است.وتنها اوست رزق

فراوان مي دهد،مانع مي شود وغيره،و پيغمبر هر كار بكند به اذن خدا

وفضل ورحمت او مي باشد وخود پيغمبرص مي فرمو((إنما أنا قاسم والله

معط))«همانا خداوند عطا مي كند ومن تقسيم كننده هستم».

   با توجه به مطالب بالا درست است حتي اشخاص عادي را واسطه

برداشتن اندوه وبر آوردن نياز و احتياج قرار داد،تا چه رسد به حضرت

رسول ص وپيغمبر عظيم الشأن،وبرتر از تمام انسانها وسيد انس وجن،

وبطور مطلق افضل تمام كائنات مگر پيغمبرص نفرمود((من فرج عن مؤمن كربة

 من كرب الدنيا)) تا آخر حديث پس مؤمن مفرج و واسطه از بين بردن كربت

و غم واندوه ديگران است.مگر پيغمبرص نفرمود است((اگر كسي حاجت

ونياز برادرش را برآورد نمايد،به موقع حساب من نزد ترازو مي ايستم

اگر حسناتش بيشتر باشدفبها والا من براي او شفاعت مي كنم،پس مؤمن

قاضي الحاجات است.

    مگر پيغمبرص نگفته است ((من ستر مسلماً)) .. الحديث ؟

   مگر پيغمبرص نگفته است((أن لله عز وجل خلقاً يفزع إليهم في الحوائج)) ؟.

 

   مگر پيغمبرص نگفته است ((والله في عون العبد ما دام العبد في

عون أخيه)) ؟

   مگر پيغمبرص نگفته است((من أغاث ملهوفاً كتب الله له ثلاثاً وتسعين

 

حسنة...))

   پس مسلمان در آنجا فرج بخشيده وكمك كرده ،وبه فرياد رسيده

است،ولي در حقيقت فرج بخش واقعي وقاضي الحاجات وستار ومعين در

حقيقت خداوند متعال مي باشد،ولي چون انسان واسطه قرار گرفته است

درست است فعل را از طريق مجاز عقلي به او نسبت داد.

   واحاديث بسيار از پيغمبرص روايت شده است،كه خداوند متعال

بواسطه استغفار آنانكه مساجد را تعمير مي نمايند،عذاب از اهل زمين بر مي

دارد،و بواسطه ايشان خداوند متعال به مردم سرزمين رزق مي دهد وآنان را

مساعدت مي فرمايد واز بلاء وغرق شدن وقحطي وغيره محفوظ مي دارد.

طبراني روايت كرده است:حضرت رسول ص فرموده است((لولا عباد

لله ركع وصبية رضع وبهائم رتع لصب عليكم العذاب صباً ثم رضّ رضا))«اگر بخاطر

بندگاني نباشد كه در ركوع هستند وبچه هاي نباشند كه شير مي خورند

وچهارپاياني نباشد كه مشغول چرا هستند عذاب شديد برشما وارد مي شد

وشما را مي گرفت».

   ازعبدالله بن عمررض روايت شده است كه پيغمبرص گفته است((

خداوند متعال بعضي از مخلوق را آفريده است براي اينكه احتياج ونياز

مردم را برطرف نمايند،مردم براي رفع نياز خود به آنها التماس مي نمايند،

آن جماعتاز عذاب خدا امين هستند.

از جابررض روايت شده است كه پيغمبرص گفت(( إن الله ليصلح

بصلاح الرجل المسلم ولده وولد ولده وأهل دويرته ودويرات حوله ولا يزالون في حفظ

الله عز وجل ما دام فيهم)) .به سند صحيح ثابت شده است.

   «همانا خداوند بواسطه يك مرد صالح فرزند و نوه او و اهل خانواده اش

واهل چندين خانه در اطراف خانه او را صالح ميفرمايد،ماداميكه اين شخص

 

صالح در ميان ايشان باشد در حفظ خداوند متعال هستند.

   از ابن عمررض  مروي است كه حضرت ص فرموده است((إن الله

ليدفع بالمسلم الصالح عن مائة أهل بيت من جيرانه بلاء))«همانا خداوند به خاطر

يك فرد مسلمان صالح صد خانوار از همسايگان او را از بلا محفوظ مي

دارد».بعد ابن عمررض اين آيه را خواند } وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ

بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ {الآيه.

 ازثوبان روايت شده تا به حضرت رسانيده است كه فرموده است ((لا

يزال فيكم سبعة بهم تنصرون وبهم تمطرون وبهم ترزقون حتى يأتي       

أمر الله))«هميشه هفت نفر در ميان شما هست كه بواسطه آنها شما

نصرت مي يابيد وباران براي شما مي بارد وبه شما رزق داده مي شود تا

روزيكه امر خدا خواهد آمد(قيامت).

   از عباده بن صامت روايت مي كنند كه حضرت ص فرمود((الأبدال في

أمتي ثلاثون ، بهم ترزقون وبهم تمطرون وبهم تنصرون))قتاده رض

اضافه كرده است(( إني لأرجو أن يكون الحسن منهم))در امتي

من هيشه سي نفر هستند بواسطه آنان به شما رزق مي رسد وباران مي بارد

ونصرت مي يابيد وقتاده به اين روايت اضافه كرده است كه پيغمبر فرمود

اميدوارم حسن جزو اين سي نفر باشد.

   حافظ ابن كثير اين چهار حديث را در تفسير آيه } وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ

النَّاسَ {…الآيه،آورده است.

   وانس رض روايت شده است كه پيغمبرص فرمود((لن تخلو الأرض

من أربعين رجلاً مثل خليل الرحمن ، فبهم تسقون وبهم تنصرون

ما مات منهم أحد إلا أبدل الله مكانه آخر))به اسناد صحيح در كتاب اوسط از

طبراني روايت شده است«كره زمين هيچ وقت از چهل نفر خالي نخواهد

 ماند كه مانند حضرت ابراهيم ع هستند ، بواسطه آنها آب مي آشاميد

ونصرت مي يابيد، اگر يكي از آنها فوت كند خداوند به جاي او يكي

ديگر تعيين مي كند.

 

تصحيح المفاهيم

سيد محمد علوي مالكي

 ترجمه از محمد بانه اي

پا ره ی از آیات و احادیث دال بر حرمت غیبت

بسم الله الر حمن الر حیم  

الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی خیر خلقه سیدنا محمد و علی آله و صحبه و سلم اجمعین

{خداوند متعال می فرماید و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یا کل لحم اخیه میتا فکرهتموه}برخی از شما از برخی دیگر غیبت نکنند ایا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده ی خود رابخورد به یقین همه شما ازمرده خواری بدتان می اید و از ان بیزارید غیبت نیز چنین است و از ان بپرهیز ید و از خدا بترسید  بی گمان خداوند بس توبه پزیر و مهربان است ابن کثیر رحمه الله در تفسیر این ایه  می گوید خداوند برای انکه به شدت و با تاکید فراوان از غیبت منع نماید غیبت کردن را به خور دن گوشت انسان مرده تشبیه کردهخ است چنانکه می فرما ید ایحب احد کم ان یاکل لحم اخیه میتا فکر هتموه ایا هیچ یک از شما دوست دارد که برادر خد را بخورد به یقین همه ی شما از مرده خورای بیز ارید گویا می گوید هما نطور که از خوردن مردار بیز ارید و از ان د.وری می کنید از غیبت نیز ببیزار و بدور باشید که به مرا تب بدتر از مرده خواری است و عذاب و عقوبت سختی در پی دارد مطلب بن عبدالله می گوید رسول خدا فرمود الغیبه ان یذ کر الرجل بما فیه من خلفه غیبت یعنی اینکه ویزگی ها ی فردی پشت سر او گفته شود همچنین ابو هریره می گوید رسول خدا فرمود {اتدرون ما الغیبه قالو الله و رسو له اعلم قال ذکرک اخاک بما یکره} یعنی ایا می دانید غیبت چیست انها عرض کردند خدا رسول  او اگا هترند ان حضرت فرمود غیبت یعنی انکه در مورد برادرت چیزی بگو یی که او را نا خو شایند باشد و دوست نداشته باشد چنین سخنی در غیا ب وی گفته شود ابو برزه اسلمی و برا بن عازب نیز روایت می کنند که رسول خدا فرموده است {یا معشر من امن بلسا نه و لم یدخل الایما ن قلبه لا تغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم فانه من اتبعع عوراتهم تتبع الله عورته ومن تتبع الله عورته یفضحه ولو فی جوف  بیته} یعنی ای کسانی که با زبان اظهار ایمان نموده اید اما هنوز ایمان در قلبها یتان رسوخ نکرده است از غیبت کردن مسلما نان بپر هیزید و در پی عیوبشان برنیایید همانا انکه در پی عیوب مسلمانان بر اید هر ایینه خداوند در پی عیوب او بر خواهد امد و انکه خداوند در پی عیوبش بر اید بی تردید رسوایش خواهد نمود هر چند درون چهار دیواری خانه اش باشد در نتیجه غیبت یعنی باز گو کردن ویزگی هایی از افرادکه انان راض نیستند ان ویزگی ها در غیاب انها باز گو شود.

                 

                                        اجماع علما بر حرمت غیبت          

علا مه ابن کثیر رحمه الله در تفسیر سوره ی حجرا ت می گویدغیبت به اجماع حرام است و تنها زمانی از حکم حرمت مستثنی می گردد که مصلحتی مهم اقتضا کند چنا نچه در کتاب الجرح و التعدیل و نیز النصیحه توضیح ان امده است علامه قرطبی می گوید در مورد اینکه غیبت از جمله گناهان کبیره است و توبه کرد ن از ان واجب می باشد اجماع شده است بد یهی است حرمت غیبت به صراحت در قران کریم بیان شده است چرا که خداوند متعال می فرماید ایحب احد کم ان یاکل لحم اخیه میتا  فکر هتموه برخی از شما از برخی دیگر غیبت نکنند ایا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده ی خود را بخورد به یقین همه ی شما از مرده خواری بد تان می اید  و از ان بیزارید غیبت نیز چنین است و از ان بپر هیزید و از خدا بترسد بی گمان خداوند بس توبه پذیر و مهربان است در احادیث نبوی نیز حرمت غیبت به صراحت بیان شده است از جمله می توان به احادیث زیر توجه کرد رسول خدا فرموده است :{و ان اربی الربا استطاله الرجل فی عرضی اخیه} یعنی همانا بدترین ربا ان است که شخص در عرض و ابروی برادر خویش تطاول و دست درازی نماید همچنین روایت شده که رسول خدا باری خطاب به عایشه رضی الله عنها فرمود {لقد قلت کلمه لو مزجت بما الخبرلمزجتهابوداوود4080یعنی عایشه چنان سخنی بر زبان اوردی که چنانچه با اب دریا امیخته گردد هر ایینه نا خالصی ان دریا را فرا خواهد گرفت

 

                              ترفندهای شیطا نی برای توجیه کردن غیبت

شیطان برای انکه مردم را به غیبت وادار کند تر فندها و حیله های فراوانی بکار می برد از جمله اینکه در ذهن مردم وسوسه می کند و می گو ید صفا تی که پشت  سر فلانی ذ کر می کنند چیزی جز واقعیت نیست و تمام صفات مذ کور در او وجود دارد لذا اشکالی ندارد بدیهی است که چنین تو جیهی در زمینه ی غیبت به چند دلیل مردود است غیبت در اصل همین است که صفا تی که در شخص وجود دارد در غیاب او باز گو شود حد یثی که ابوهریره روایت کرده بر مردود بودن توجیه مذ کور صراحت دارد ابوهریره روایت می کند که رسول خدا فرمود{ اتدرون ما الغیبه قالو الله ورسوله اعلم قال ذکرک اخاک بما یکره قیل ارایت ان کان فی اخی ما اقول قال ان کان فیه ما تقول فقد اغتبته و ان لم یکن فیه فقد بهته} یعنی ایا می دانید که غیبت چیست عرض کردند خداوند و رسول او اگاهترند ان حضرت فرمود غیبت یعنی اینکه صفاتی از برادر خویش را در غیاب او باز گو نمایی که ذکر ان برای وی ناخوشا یند باشد سوال شد ایا اگر انچه پشت سر برادرمان بازگو می کنیم واقعا در وی وجود داشته باشد باز هم مرتکب  غیبت شده ا یم فرمود اگر انچه می گویی در وی وجود داشته باشد هر ایینه غیبت کرده ای اما چنا نچه ان صفات و ویزگی ها در او وجود نداشته باشد مرتکب گناهی بزرگتر یعنی بهتا ن و تهمت شده ای انس بن مالک روایت می کند چنین مرسوم بود که هرگاه عر بها عزم سفر می کردند خادمی نیز همراه خو یش می بردند تا در طول سفر در خدمت انها باشد از قضا روزی ابوبکر و عمر رضی الله عنهما عزم سفر نمودند و یک نفر را نیز با خود همراه کردند تا به انان خدمت کند پس از چندی راهپیما یی خسته شدند و برای استراحت اندکی خوابید ند وقتی بیدار شدند دیدندخادم نیز همچنان در خوابی عمیق فرو رفته و هیچ غذایی هم اماده نکرده است یکی از ان دو خطاب به دیگری گفت انگار اقا در خانه اش خوابیده چه خواب عمیقی دارد به هر حال وی را از خواب بیدار کردند و به او گفتند نزد رسول خدا برو و به ایشان سلا م برسان و بگو ابوبکر و عمر از شما  در خواست غذا دارند رسول خدا خطاب به پیک ان دو بزرگوار فرمود به ان دو بگو که انها سیر و پر خورده اند پیک نیز پیام رسول خدا را به انان رسانید ان دو سخت ترسیدند و نزد پیامبر رفتند و عرض کردند ما از شما تقاضای غذا کردیم اما شما گفته اید که ما غذا خورده ایم به راستی مگر ما چه خورده ایم ان حضرت فرمود شما از گوشت برادرتان خورده اید به خدا سوگند که پاره هایی از گوشت وی را میان دندانها و اثه هایتان مشاهده می کنم ان دو عرض کردند برایمان طلب مغفرت کن رسول اکرم فرمود هر ایینه باید او که غیبتش را نموده اید برایتان طلب مغفرت کند چه بسیارند افرادی که خیلی راحت می گویند فلانی پرخوراست یا فلانی زیاد حمام می رود و باید خیلی مراقب باشیم تا از روی بی پروایی به غیبت و خوردن گوشت برادر مسلمانمان دچار نشویم گروهی غیبت می کنند و این کار خود را توجیه می کنند و می گویند درست است ما عیوب فلانی را پشت سر او باز گو می کنیم اما با این کار خیر او را می خواهیم و چیزی جز مصلحت و منافع او نمی اندیشیم بر خی نیز می گویند ما به خا طر منافع و مصالح عموم این کار را انجام می دهیم به هر حال حتی با چنین اهدافی غیبت کردن مردود خواهد بود زیرا اولا هر کاری که انجام می پذیرد بایستی کاملا مشروع باشد لذا هر کس نیب خوب و مشروعی داشته باشد اما سایر جنبه های کار خویش را در راستای ان نیب و در چار چوب شریعت قرار ندهد صرف نیب برای نجات او از عذاب الهی کافی نخواهد بود مگر نه اینکه مشر کان نیز چنین ادعایی داشتند چنانچه قران کریم درباره ی این ویزگی مشرکان می فرماید والذین اتخذوا من دونه اولیاءمانعبدهم الالیقربونا الی الله زلفی زمر3کسانی که جز خداوند متعال یاوران دیگری را بر می گیرند وبه انان مشرکان توسل و تقرب می جویند ما انان را پرستش نمی کنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند بدین ترتیب هرچند مشرکان هدف خویش از بت پرستی را تقرب به خداوند بیان کردند اما این نیت انها موجب نشد که پیامبرصلی الله علیه و سلم و اصحاب بزرگوارش از جهاد و کارزار با انها صرف نظر کنند در نتیجه مصالح فردی یا حتی منافع یک جامعه نمی تواند دلیلی برای غیبت کردن از فردی باشد

ثانیا:اگر کسی واقعا نیت و هدف نیکی را در غیبت کردن دنبال می کند باید روش و عملکردی که ان را برای رسیدن به هدفش انجام می دهد نیز صادقانه و نیکو باشد و این تنها در صورتی میسر می گردد که انسان به جای غیبت کردن نزد ان شخص برود و  با حکمت به وعظ و ارشاد وی بپردازد و او را به فرمانبرداری از اموزه ها و دستورات اسلامی و اجتناب از هوا و هوس رهنمن گردد ابته گاهی ضزورت ایجاب می کند که چندین بار این دعوت و ارشاد تکرار گردد اما اگر داعی تشخیص دهد که دیگر ارشاد و دعوت او نتیجه نخواهد داد باید دعوتگر دیگری را برای این بگمارد زیرا چه بسا شخصی دیگربتواند با به کار گرفتن اسلوبهای متفاوت و مناسب با وضعیت مخاطب در وی تاثیر بگذارد بدیهی است گاهی این بیدار گری به صورت مستقیم و گاهی نیز به صورت غیر مستقیم انجامن می پذیرد

با وجود تمامی این تدابیر چنانچه شخص ارشاد کننده به این نتیجه برسد که مخاطبش به هیچ وجه از گناه یا صفت ناشایست خود دست نخواهد کشید تنها وظیفه او ان است که فرد مزبور رابا عیوبش رها کرد و البته دعوتگر حق ندارد به افشای عیوب شخص مزبور بپردازد یابه ابروی وی خدشه وارد کند زیرا چنین کاری زمینه ی بروز فتنه ها و اشوبهای فراوانی را در جامعه اسلامی ایجاد می نماید برخی از فتنه ها که در پی افشای عیوب مردم و خدشه دار کردن ابروی انان به وجود می ایند عبارتند از

1-مخالفت با نصوصی که با صراحت به عیب پوشی دیگران تاکید و امر نموده است

2-گسترش شک و بی اعتمادی در جوامع اسلامی و همچنین بی اعتمادی به نیکان و سر امدان امت

3-مشغول شدن مسلمانان به غیبت کردن از همدیگر و رواج کینه و دشمنی در میان انها و همچنین ترک اولویت های دینی که موجب زایل شدن غم و اندوه از امت اسلامی می گردد

4-تشویق و تحریک شخص دارای عیب بر انجام گناه و عیبش به صورت علنی و گستاخ شدن اوبر این کار

ثالثا:هر فرد خردمندی به خوبی می داند که جامعه ی اسلامی به هیچ عنوان نمی تواند از غیبت کردن شخصی که عیوب او پشت سرش گفته می شود و خودش از عیوب خویش نااگاه است سود ببرد به راستی بازگو کردن عیوب چنین فردی چه سود و فایده ای برای جامعه اسلامی دارد ایا با این کار سر زمین قدس فتح خواهد شد ایا با این کار شرک مشرکان از بین خواهد رفت

رابعا:صرفا داشتن اهداف نیکو و نیتهای متعالی دلیل موجهی برای ارتکاب غیبت نیست و کسی که با چنین اهدافی غیبت می کند دچار شکست و خسران خواهد شد همچنین هر لحظه این امکان وجود دارد که شخصی که غیبت او را کرده اند از غیبت کنندگان و انچه در مورد او مرتکب شده اند با خبر گردد و سر انجام انگونه شود که شاعر می گوید :لا نسب الیوم و لا خله اتسع الخرق علی الراقع یعنی:دیگر کار به جایی رسیده که نه نسب را جایگاهی است ونه دوستی بکار اید پترچه ای الفت و مهربانی انچنان دریده شده که دیگر به هیچ و جه امکان وصله کردن و درست نمودن ان وجود ندارد و صلی الله علی سیدنا و شفیع ذنوبنا محمد و علی اله و اصحابه اجمعین و سلم تسلیما کثیراکثیرا   

برگرفته از کتاب غیبت و پیامدهای سوءآن در جامعه 

 

عذاب قبر و راههای نجات از آن در پرتوشریعت

بسم الله الرحمن الرحیم

اسبابی که منجر به عذاب قبر می شود

اول:کفر و شرک به خداوند عزوجل کفر و شرک از مهمترین و بزرگترین اسبابی است که باعث می شود شخص در قبرش عذاب داده شود.خداوند متعال می فرماید:و لنذیقنهم من العذاب الادنی دون العذاب الاکبر لعلهم یرجعون سجده21قطعا ما عذاب نزدیکتر دنیا را پیش از عذاب بزرگتر اخرت به ایشان می چشاییم شاید از کفر و معاصی دست بکشند وبه سوی خدا برگردندابن عباس {رض}می فرماید:مفهوم این ایه عذاب قبراست رسول خدا می فرماید در حق مشرکین دعا کرد که خداوند انها را در قبرهایشان عذاب بدهد حضرت علی رض می فرماید رسول خدا در جنگ احزاب در حق مشرکین این چنین دعا کرد ملاالله قبورهم و بیوتهم نارا کما حبسونا عن صلاه الوسطی حتی غابت الشمس بخاری 2913و مسلم627خداوند خانه ها و قبر های انها را از اتش پرکند بخاطر اینکه ما را از نماز عصر باز داشتند تا اینکه خورشید غروب کرد.در حدیث زید بن ثابت رض امده است که:رسول خدا ص در باغی که از ان بنی نجار بود بر قاطری سوار بود قاطر از مسیر راه خارج شد و می خواست فرار کند و نزدیک بود که رسول خدا ص بیفتد در انجا چهار پنج یا شش قبر بود رسول خدا فرمود من یعرف اصحاب هذه القبر چه کسی صاحبان این قبرها را می شناسد مردی گفت من می شناسم رسول خدا فرمودص متی مات هولا اینها کی مرده اند مرد گفت ماتوا فی الاشراک در حلت شرک وفات کرده اند ام مبشر می گوید:رسول نزد ما تشریف اورد در حالی که من در باغی بودم که از ان بنی نجار بود ودر ان باغ چند قبر وجود داشت که صاحبان انها در جاهلیت فوت کرده بودند رسول خدا صدای فریاد انها را شنید که در قبر هایشان عذاب داده می شدند پس از انجا بیرون رفت در حالی که می فرمود:تعوذوابالله من عذاب القبر از عذاب قبر به خداوند پناه بجویید گفتم ای رسول خدا ایا انها در قبرهایشان عذاب داده می شوند فرمود نعم عذابا تسمعه البهایم مسلم رواه احمد326بله چنان عذابی داده می شضوند که صدای انها را چارپایان رمی شنوند بغیر از جن و انس در حدیث ابو ایوب امده است که:رسول خدا هنگام غروب افتاب بیرون رفت و صدایی شنید فرمود یهود تعذب فی قبورهابخاری1375یهود در قبرهایشان عذاب داده می شوند همچنین در حدیث با بن عازب روایت شده است که رسول خدا در مورد شخص کافر زمانی که در قبر گذاشته می شود فرمود :نزد او دو فرشته ترسناک و خشمگین می ایند و او را نهیب و می نشانند و از او سوال می کنند :من ربک پروردگار تو کیست می گوید های های لا ادری وای برمن وای بر من من نمی دانم می گویند فما تقول فی هذاالرجل الذی بعث فیکم؟در مورد این مردی که در میان شما به پیامبری مبعوث شده بود چه می گویی چهره ی منور رسول خدا جلوی چشمان وی اورده می شود اما او نمی تواند نام مبارک رسول خدا را بر زبان جاری کند فرشته ای می گوید ایا او محمد نیست می گوید های های لا ادریواتی برمن وای بر من من نمی دانم هاتفی از اسما ندا می دهد دروغ می گوید برای او فرش هایی از اتش جهنم پهن کنید و دریچه ای بسوی جهنم براتیش بگشایید گرما و سوزش ان را احساتس می کند و قبرش تنگ می شود ان چنان که دنده هایش در یکدیگر فرو می روند .ابن عون از عکرمه و او از ابن عباس نقل می کند که :این ایه یثبت الله الذین امنو بالقول الثابت فی الحیوه الدنیا و فی الاخره ابراهیم 27خداوند مومنان را به خاطر گفتار ثابت و عقیده ی پایرارشان هم دراین دنیا در برابر زرق و برق و بیم و هراس مشکلات محفوظ و مصون می نماید و هم در اخرت ایشان را در نعمت های فراوان و عطایای بی پایان و جاویدان ئماندگار می دارد در مورد شهادت است که بعد از مرگ در قبر از شخص سوال می شود منظور از شهادت کلمه ی شهادت است ابن عون می گوید:من از عکرمه پرسیدم که شهادت چیست گفت راجع به ایمان محمد و توحید سوال می شود و گفت و یضل الله الظالمین خداوند ستمگران را گمراه می کند عکرمه گفت:همین گواهی و شهادت است و کفار هرگز به سوی ان راهنمایی نمی شوند

دوم نفاق:خداوند می فرماید {و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم}در میان عرب های بادیه نشین اطراف شهر شما و در میان خود اهل مدینه منافقانی هستند که تمرین نفاق کرده اند و در ان مهارت پیدا کرده اند تو ایشان را نمی شناسی بلکه ما را می شناسیم ایشان را در همین دنیا دو بار شکنجه می دهیم یکبار با پیروزی و کامیابی شما بر دشمنان که مایه درد و حسرت و کین و خشم انان می گردد و مرتبه دیگر با رسوا کردن ایشان بوسیله پرده برداری از نفاقشان سپس در اخرت روانه ی عذاب بزرگی می گرددوبه جهنم گرفتار می اید قتاده رض در رابطه با این ایه سنعذبهم مرتین می فرماید منظور عذاب قبر و جهنم است ابوهریره می گوید:رسول خدا فرمود زمانی که میت در قبر گذاشته می شود در روایتی دیگری امده است هنگامی که یکی از شما در قبرگذاشته می شود نزد او دو فرشته سیاه که دارای چشمان سبز هستند می ایند که به یکی منکر و دیگر نکیر گفته می شود و می گویند در مورد این شخص یعنی محمد چه می گفتی می گوید اشهد ان لا اله الاالله  و ان محمدا عبده و رسوله می گویند:ما می دانستیم که شما همیت طور جواب می دهی سپس قبرش به اندازه هفتاد زراع فراخ و نو رانی و روشن می گردد به او گفته می شود نم بخواب میت می گوید من می خواهم نزد خانواده ام برگردم و انها را از وضعیت خوب خود خبردهم می گویند بخواب مانند عروسی که او را کسی جز محبوبترین فرد خانواده اش بیدار نمی کند تا اینکه خداوند او رات در قبرش بر می انگیزد اگر شخص سوالشونده منافقی باشد در جواب منکر و نکیر می گوید:هر انچه را که مردم می گفتند من نیز می گفتم ومن چیز دیگری نمی دانم می گویند:ما می دانستیم که تو این چنین پاسخ می دهی به زمین دستور داده می شودبر او تنگ شوزمین انچنان اورا می فشارد که دنده ها و پهلوهایش در یکدیگر فرو می روند و همیشه معذب باقی می ماند تا زمانی که خداوند او را از قبرش بر می انگیزد حدیث حسن است روایت از امام ترمذی«1077»حدیث نمکنومه العروس الذی لا یوقظه الا اهله الیه حتی یبعثه الله من مضجعه ذلک

سوم: روی گردانی از ذکر و یاد خداوند:خداوند متعال می فرماید ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکاو نحشره یوم القیامه اعمی طه124ترجمه هرکس از یاد من روی گردانی کند و از احکام الهی دوری گزیند زندگی وی تنگ خواهد شد چون نه به قسمت و نصیب خدادادی قانع خواهد شد و نه تسلیم قضا و قدر الهی خواهد شد و روز رستاخیز او را نابینا به عرصه ی قیامت گسیل و با دیگران در انجا گرد هم می اوریم از جمعی از اسلاف نقل شده است که انان در تفسیر معیشه ضنکا فرموده اند :منظور از ان عذاب قبر است واین از رسول خدا به روایت مرفوع بیان شده است ولی ابن کثیر می گوید روایت موقوف است.

چهارم:پرهیزنکردن هنگام ادرارسخن چینی وغیبت دررابطه این موضوع دلایل شرعی بسیاری موجو د است از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا فرمود ان عامه عذاب القبر من البول فتنزهوا منه عموم عذاب قبراز عدم مواظبت هنگام ادرارکردن است از ان پرهیز و دوری کنید عمامهی عذاب قبر یعنی بیشترین عذاب قبر از عدم مواظبت هنگام ادرار کردن است به طوریکه منجربه پاشیده شدن ادرار بر جسم و لباس مشود ودر نهیا یت باعث عذاب قبرمیگردد همچنان کهدر حدیث ابوهریره امده است که رسول خدا فرمود اکثر عذاب القبر من البول بیشترین عذاب قبر از عدم مواظبت هنگام ادرار است این ویزگی در امر عذاب قبر در رابطه با ادرار بخطر پرهیز نکردن از ترشحات و ذرات ادرار است از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا از کنار باغی از باغ های مدینه می گذشت که صدای فریاد دو میت را که در قبرها یشان عذاب داده می شد ند شنید رسول خدا فرمود انهما لیعذ بان فی کبیر این دو شخص در قبر هایشان عذاب داده می شوند و عذاب انها به ظاهر به سبب امر بزرگی نیست سپس رسول خدا فرمود: بلی انه لکبیر کان احدهما لا یستتر من بوله و کان الاخر یمشی لنمیمه اری در واقع امر بزرگی است یکی از انها هنگام ادرار کردن در طهارت خود مواظبت نمی کرد و دیگری سخن چینی می کرد سپس شاخه ی درخت تازه ای را خواست و ان را دو نصف کرد و هر نصف را بر سر یک قبر گذاشت صحابه پرسیدند ای رسول خدا چرا این کار را انجام دادیدفرمود لعله ان یخفف عنهما ما لم تیبسا شاید این دو شاخه تا زمانی که خشک نشده اند موجب تخفیف عذاب برای ان دو باشند امام بخاری در رابطه باب مستقل و مجزایی رااختصاص داده است باب عذاب القبر من الغیبه و البول و گفته شده هدف امام بخاری از اختصاص دادن این باب به این موضوع این بوده است که غیبت و سخن چینی ملازم هم هستند زیرا سخن چینی دو بر دو قسم است:1بیان کردن سخنان کسی نزد دیگران 2سخن گفتن از کسی که دوست ندارد پشت سرش از او صحبت شود و مهچنین غیبت به صورت صریح در احادیث ابی بکره بیان شده است که رسول خدا فرمود انهما یعذبان فی الغیبه و البول روایت طیالسی با اسناد صحیح معنی :انها عذاب داده می شوند به سبب غیبت و عدم مواظبت هنگام ادرار کردن و الوده شدن لباس و بدن به ذرات ادرارو صلی الله علی سیدنا محمد و علی اله و صحبه و سلم {بر گرفته از عذاب قبر و راههای نجات از ان در پرتو شریعت}

طریقت چیست و چرا لازم است؟

طریقت چیست وچرا لازم است

 

 طریقت چیست و چرا لازم است؟

توضیح:

نگارندة این مقاله كوشیده است به پرسشهای زیر به اختصار پاسخ دهد:

۱. طریقت چیست و چرا لازم است؟

۲. آیا در زمان حضرت رسول(ص) تصوّف و طریقت وجود داشته است؟

۳. چرا اهل طریقت را «صوفی» می‌گویند؟

   

    طریقت، در عرف علمای اهل تصوّف، به معنای سلوك و اتخاذ طریقِ تهذیب(پاك كردن) نفس از صفات رذیله است تا انسان بتواند بیشتر به معرفت ذات و صفات خداوند پی ببرد و ایمانی پاك و بی‌آلایش به حضرت احدیت حاصل و او را چنان عبادت كند كه مورد رضای اوست.

خداوند در قرآن كریم می‌فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ (جن و انسان را نیافریدم جز براى آنكه مرا بپرستند). ذاریات/56»  و نیز:« وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ... ( هیچ امری به آنان نشده، جز آن كه با اخلاص در دین، خداوند را عبادت كنند).بینه/5» و نیز:« أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ... :( آگاه باشید كه آیین پاك و عبادت و دین بی غل و غش تنها از آن خداست) زمر/ 3»  و نیز پیامبر اسلام(ص) در حدیثی می‌فرمایند:« العبادة أن تَعبُدَ اللهَ كأنّكَ تراهُ، فَإنْ لَمْ یكُن تراهُ، فَإنّهُ یراك (عبادت آن است كه خداوند را چنان بپرستی كه گویی او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی،[بدان كه] او تو را می‌بیند)».

پس تصوّف ـ كه لبِّ قرآن و سنّت است ـ یعنی همین و لازم است كه هر مسلمانی كوشش كند تا به ایمانی راسخ و مستحكم و روشن و پویا، دست یابد و بتواند هرچه بیشتر و بهتر، موجبات رضای حقّ را فراهم سازد و این كار، جز با انجام فرمانها و دستورات آسمانی و عمل به سنّت پاك نبوی و رعایت كامل قوانین شرع مقدّس و فرایض و عبادات روزانه و تمسّك به مرشدی آگاه و كامل و مكمّل ـ كه امری انكارناپذیر و ضروری است ـ میسّر نمی‌گردد.

انسان بدون وجود راهنما به هیچ هدفی نمی‌رسد و برای همین است كه خداوند متعال، پیامبران را ـ از آدم تا خاتم(ص) ـ مبعوث فرموده ورسالتی چنین بزرگ (تعلیم توحید و یكتاپرستی و هدایت مردم) به آنها محوّل كرده است.

   بعد از اتمام رسالت ـ با بعثت حضرت محمّد(ص) ـ این وسیله، (تعلیم و تزكیه) بر دوش علما و اولیاست تا وسیلة تبلیغ و هدایت انسانها به سوی ذات احدیت باشند و بر مسلمانان لازم است كه برای نیل به این مقصود، علمای كرام را وسیلة تعلیم امور شرع و اولیای كامل و مكمّل را وسیلة تزكیة نفس خویش قرار دهند، به مفاد این آیات شریف:« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ... ( اى كسانى كه ایمان آورده‏اید از خدا پروا كنید و به سوی او وسیله بجویید) مائده/ 35»  و  «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (اى كسانى كه ایمان آورده‏اید از خدا پروا كنید و با راستان باشید) توبه/ 119)».   مفسرّان این معیت و كونیت را (كه در آیه آمده) معیت جسمی و روحی می‌دانند كه یعنی به دستورات و فرمایشهای آنان ـ كه مبتنی بر شریعت و سنّت است ـ گوش هوش فرادهیم و عزم طاعت و اخلاص جزم كنیم تا به سراپردة مقصود برسیم، چنانكه علامه اقبال لاهوری می‌گوید:

می‌نرود تخم دل در آب و گل

بی ‌نگـاهی از خـداونـدان دل

و مولانا جلال‌الدّین می‌فرماید:

نفس را هیچ نكشـد جز  ظلّ  پیر

دامن آن نفس كُش را سخت گیر

و حافظ فرموده است:

قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مكن

ظلمات است، بترس  از خطرِ  گمراهی

 

    اكنون پرسشی پیش می‌آید و آن، این است كه: آیا در عصر سعادت، یعنی زمان حضرت رسول(ص) تصوّف و طریقت وجود داشته است؟  اینك جواب آن:در عصر سعادت، با وجود پیامبر(ص) و نور نبوت، هركس سعادت هدایت را داشت، با به خدمت رسیدن و نظارة جمال و كمالات آن حضرت، قلبش مالامال از ایمان و اعتقاد به خداوند یكتا و سیراب از منبع انوار و فیوضات الهی(حضرت رسول (ص)) و صافی از هرگونه ناصافی می‌شد و عزمی استوار و همّتی والا و اعتقادی خالصانه برای «مسلمان بودن» می‌یافت و در لحظه به لحظة زندگی، قدم به قدم «عمل و قول و تقریر» آن حضرت را سرمشق خود قرار می‌داد؛ این نعمت بزرگ و این موهبت الهی، با غروب خورشید وجود آن والا مقام، رو به كاستی نهاد. امّا این كاستی چنان نبود كه باعث تفرقه و اختلاف و شكاف عقیدتی میان مسلمانان بشود و وجود پربركت آل و اصحاب كرام پیامبر(ص) عموماً و خلفای بزرگوار آن حضرت خصوصاً ـ كه خود درباره‌اشان فرموده است: « علیكم بسنّتی و سنّة الخلفاء الرّاشدین الهادین المهدیین(بر شما باد (پیروی از) سنّت من و سنّت خلفای راشدین راهنما و هدایت شده» ـ خود سبب دلگرمی و تعلیم و تزكیة طالبان حق بود و این حالت ـ البتّه در مقیاسی محدودتر ـ تا زمان تابعین هم ادامه داشت و در همة این دورانها، مجال و ضرورت آن نبود كه شخصی معین، به ارشاد و هدایت مردم بپردازد؛ امّا پس از این دوره‌ها و تقریباً سالهای میانین سدة دوم هجری علل زیادی و از جمله پدید آمدن بدعت‌ها و منكرات و عقاید انحرافی و حسّ دنیا دوستی و ازدیاد معاصی سبب شد كه پرورش یافتگان صحابه و تابعین، از مردم كناره‌گیری كنند و به عبادت بپردازند و مانند ستارگانی در شبهای تاریك، نمایان و مشهور شوند؛ بالطّبع كسانی كه مایل به عبادت و تزكیه و فراگیری دین بودند، در اطراف اینان گرد می‌آمدند و هركدام از اینها هم، برابر كتاب و سنّت و اجتهاد و آموخته‌های خویش، آداب دین را به مردم می‌آموختند و آنان را در راه تزكیة نفس و « جهاد اكبر» راهنما می‌شدند.

   بدین منوال بود كه در طول زمان، طرایق و مذاهب مختلف پدید آمدند كه از میان آنها، پنج طریقة مستقل و بزرگ، به فاصلة زمانی مختلف، ظهور كردند كه به علّت نزدیكی بیشتر به كتاب و سنّت پایدار ماندند و به «طرایق پنجگانه» مشهور شدند كه عبارتند از: " قادریه، نقشبندیه،كبرویه، سهروردیه و چشتیه" .

هر طریقه برای مریدان و پیروان و طالبان خود، دستورات و افعال خاصی دارد كه مطابق با شریعت و مبتنی بر سنّت است(و چنانكه كسی خود را به این طرایق نسبت دهد و عمل او خلاف شریعت و سنّت باشد، مدعی و گمراه است)؛ هدف طرایق، جلب رضای حق، تهذیب اخلاق، پرداختن به معروف و دوری از منكر و پرهیز از هرگونه خودپسندی و بدبینی است؛ چنانكه شیخ اجلّ سعدی می‌گوید:

مقامات  مردان  به مردی   شنو

نه از سعدی از سهروردی تشنو

مرا شیخ دانای مرشد «شهاب»

دو  انـدرز  فـرمــود  بر  روی  آب

یكی آن كه در جمع بدبین مباش

دوم آن كه در نفس خودبین مباش.

 

   در زمان پیامبر(ص) عده‌ای از تنگدستان صحابة مهاجرین، بر سكّوی مسجد مدینه زندگی می‌كردند، كه آنان را «اهل صفّه (سكو نشينان)» می‌نامیدند، رسول اكرم(ص) خود به آنان غذا می‌داد و یاران نیز از این عمل پیامبر(ص) پیروی می‌كردند.  «شیخ حسن بصری» از بزرگان تابعین، می‌گوید: « لقد ادركتُ سبعین بدریاً كان لباسهم الصّوف( هفتاد نفر بدري(اهل بدر،اصحاب شركت كننده در جنگ بدر ) را ديدم و حضور ايشان را دريافتم كه لباس آنان پشمين بود)»؛ نیز صوفیه برای دوری دنیا و زخارف و تعلّقات و ظواهر آن، زهد و تقوی پیشه می‌كردند و لباس پشمی(صوف) می‌پوشیدند.

در اینكه چرا به اهل دل،«صوفیه یا متصوّفه یا اهل تصوّف» گفته می‌شود، اختلاف وجود دارد؛ عدّه‌ای برآنند كه اینها منسوب به اصحاب صفه‌ هستند چون مانند آنها زندگی می‌كنند، برخی می‌گویند كه علّت این نامگذاری، پوشش آنان بوده است و بعضی معتقدند كه چون این گروه از ناپاكی‌ها پاك و از ناصافی‌ها، «صاف» شده‌اند و صفا یافته‌اند، صوفی خوانده می‌شوند (1).

نکاتی در مورد صحابه کرام رضوان الله

منزلت صحابه از ديدگاه قرآن
بهترين امت
﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ.... ﴾. [آل عمران:110].
(شما بهترين امتي هستيد که بنفع انسانها آفريده شده ايد).
براي اينکه به اين پاسخ جواب دهيم که چرا قرآن کريم امت زمان پيامبر -صلي الله عليه وسلم- را بهترين امت مي خواند، دلايل زيادي داريم، اما در اينجا به چند دليل اصلي و مهم اشاره مي کنيم:
1- پيامبران قبل ازحضرت محمد -صلي الله عليه وسلم-، همگي داراي پيروان و امتي بودند. ولي عدم حمايت آن امت از پيامبر خود سبب شکست برنامه هاي آنها شد.
پيروان اين پيامبران بجاي اينکه به اطاعت و قبول فرمان رهبر خود روي آورند به سرپيچي و نافرماني روي آوردند، اين بود که خيلي از آنها توسط پيامبران خود، لعن ونفرين شدند.
براي مثال، امت يهود و نصارا هر کدام براي مدتي آزار و اذيت پيامبر خود را دنبال نمودند. حضرت موسي (عليه السلام) عليرغم اينکه خدمات زيادي براي نجات بني اسرائيل از زير يوغ فرعون  مصر انجام داد، آنقدر او را آزار دادند، تا اينکه در همين نا رضايتي از قوم خويش درگذشت.
وقوم حضرت عيسي (عليه السلام) نيز در برابر توطئه اي که براي قتل آن حضرت ريخته شده بود، سکوت کردند و در برابر حمله رومي ها و يهوديان براي دستگيري پيامبر شان هيچ اقدامي انجام ندادند، تا اينکه آن حضرت از تنهايي و بي ياوري به غيبت رفت.
اما ياران پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم- ، وقتيکه به او ايمان آوردند، جان و مال خود را به او تقديم کردند، به فرمان او جنگيدند، به فرمان او صلح کردند، به فرمان اوهجرت نمودند و به فرمان او پناه دادند. و براي تحقق رسالت پيامبر شان قيد دنيا را زدند، و هيچگاه او را آزرده خاطر نکردند. تا اينکه پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم- در اجراء تمامي برنامه هايش موفق شد.
2- اصحاب پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم- بر خلاف پيروان ساير پيامبران –عليهم السلام- که مي خواستند به پيغمبر خود خط و مشي دهند و از او براي منافع دنيوي خود استفاده کنند، از حضرت محمد -صلي الله عليه وسلم- خط و مشي مي گرفتند و بخاطر آخرت از فرمان او سر پيچي نمي کردند. آنها بعد از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم-، به جمع آوري قرآن پرداختند و اسلام را توسعه دادند و هر کدام به گوشه اي از دنيا رفتند و نداي پيامبر -صلي الله عليه وسلم- و کتاب او را به گوش جهانيان رسانيدند و آنها را از زير استثمار  پادشاهان سلطه گر خود نجات داده و با شعور اسلامي آشنا کردند. جنگهاي مسلمين در صدر اسلام تنها جنگهايي است که افراد از قومي که از آنها شکست خورده بود، مال و دارايي نمي طلبيدند و به غارت اموال نمي پرداختند و هدف خود را از جنگ آزادي انسانها قلمداد مي نمودند و براي آنها برابر و آزادي و احکام رهايي بخش اسلام را به ارمغان مي آوردند. هيچ قومي مثل مسلمين صدر اسلام (صحابه) براي ديگر انسانها تا اين حد سودمند نبوده اند.
 
 
 
امت ميانه رو
 
﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا﴾.  [بقره: 143].
(وشما را امتي ميانه رو قرار داديم تا گواهي باشيد بر انسانها و پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم- گواهي باشد برشما).
اين آيه نسبت صحابه را به ساير ملتها، نسبت پيامبر -صلي الله عليه وسلم- بر صحابه مي داند و همينطور که پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم- بر صحابه گواه و حجت است، صحابه نيز نسبت به ديگر اقوام گواه و حجت مي باشد. در طول تاريخ نيز حرکت دين اسلام بدين شکل بوده است. يعني پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم- تنها در ميان صحابه حضور داشته و رسالت الهي خويش را به آنها ابلاغ نموده است و بر آنها گواه و حجت بوده است، و بعد از پيامبر -صلي الله عليه وسلم- صحابه اين وظيفه را براي هدايت ساير اقوام بر دوش گرفتند، و ابلاغ رسالت اسلام را به مردم مناطق مختلف تحقق بخشيدند و هر کدام به شهري رفتند تا مبلغ احکام اسلام باشند. پس آنها نيز براي مردم ساير اقوام حجت و گواه بودند و آنها از طريق صحابه با اسلام، قرآن و پيامبر آن -صلي الله عليه وسلم- آشنا گشتند. در مورد امت ميانه رو نيز صحابه در ميان مسلمانان که گاهي از بي ديني به ضعف و نابودي دچار شده اند و گاهي به دليل تندروي در دين بجان يکديگر افتادند و تفرقه ايجاد کردند، هيچگاه دچار افراط و تفريط نشده و اعتدال زندگي و دين را نگه داشته و هم خانهء دنيا را آباد کردند و هم خانهء آخرت را. و در ميان غير مسلمانان نيز، که دينداران آنها گوشهء عزلت گزيده و از دنيا و  لذتهاي آن دست کشيده اند و بي ايمانان آنها به تحريف کتابها و احکام خود روي آورده و مثلاً شراب يا قمار را براي لذتهاي مادي آن آزاد کردند، صحابه به دام هيچکدام ازاين دو مصيبت نيفتاده و در اين ميان روشي معتدل و ميانه رو داشته اند، پس امت ميانه رو تنها برازندهء اين قوم مي باشد.

 

 

 
خداوند گناهان اصحاب را بخشيد
 
﴿لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾.
[توبه: 117].
(خداوند توبه پيامبر، مهاجرين و انصار را پذيرفت. آنها که در روزگار سختي از پيامبر پيروي کردند، بعد از آنکه دسته اي از آنها اندکي مانده بود که منحرف شود، باز هم خداوند توبهءآنها را پذيرفت، زيرا که او بسيار رؤوف و مهربان است).
در مورد اين آيه ذکر سه نکته ضروريست:
 1-  خداوند توبه اصحاب پيامبر -صلي الله عليه وسلم- را همرديف با خود پيامبر -صلي الله عليه وسلم- قرار مي دهد و اعلام مي کند که همانطور که  پيامبر –صلي الله عليه وسلم- را مورد رحمت و بخشش خود قرار مي دهد، ياران او را نيز مورد رحمت  وبخشش خود قرار مي دهد.
2-  خداوند دليل اين رحمت خود را براي صحابه، سختي ها و مجاهدتهايي مي داند که آنها در راه اسلام و پيامبر آن کشيده اند، و اين ارزش و منزلت کار صحابه را نشان مي دهد.
3-  خداوند مي داند که دستهء اندکي از آنها ممکن است از  ايمان قوي مثل بقيه برخوردار نباشند و گاهي دچار لغزش و اشتباه شوند، ولي مجاهدتها و زحمات آنها سبب شده که خداوند از انحراف آنها جلوگيري کند و آنها را نيز مورد رحمت خود قرار دهد. يعني توبهء تمامي صحابه را صرفنظر از هر اقدام و نيتي از جانب آنها مي پذيرد.
 

 
خداوند از آنها راضي گشت
 
﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنْ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾.  [توبه:100].
(پيشگامان نخستين مهاجرين و انصار و کسانيکه به نيکي روش آنها را پيش گرفتند و راه ايشان را بخوبي پيمودند، خداوند از آنها خشنود است و ايشان نيز از خدا خشنود هستند).
در اين آيه به دو نکته اشاره شده است:
1- مهاجرين و انصار يعني اصحاب پيامبر -صلي الله عليه وسلم-، خصوصاً َکسانيکه از آنها در دين بر ديگران سبقت جسته و زودتر از ديگران ايمان آوردند، خداوند رضايت خود را از آنها اعلام مي کند و به انسانها مي فهماند که از کار آنها خشنود بوده است. و از طرفي آنها نيز از خداوند خشنود و راضي هستند، يعني قلبشان براي خدا مي تپد و نيتشان پاک بوده است، و خداوند اينرا اعلام مي کند تا همه از درون آنها آگاه شوند و اخلاص آنها را باور کنند. و اين افتخاري است که نصيب پيروان هيچ پيامبري و هيچ قوم ديگري جزء صحابه نشد.
2- خداوند از کساني راضي مي شود که از مهاجرين و انصار و شيوهء آنها پيروي کند و راه وروش آنها را بخوبي بپيمايند، نه آنکه به آنها پشت کنند. زيرا شيوهء اصحاب بازتابي از شيوهء رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- مي باشد.
 


خداوند از بيعت آنها خشنود گشت
 
﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ﴾.   [فتح: 18].
(خداوند از مومنيني که زير درخت با تو بيعت کردند، خشنود شد).
اهميت بيعت رضوان و اخلاصي که در قلوب اصحاب براي اطاعت از رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- ودادن جانشان در راه او و رسالتش وجود داشت، سبب نزول اين آيه شد. این آيه اختصاصاَ فضيلتي براي اصحاب تلقي مي شود وديگر اقوام، چه از نظر زماني، چه از نظر مکاني، از آن  محروم بوده اند. واين حقيقتي است که منزلت اصحاب را نزد خدا بازگو مي کند. وآنها را از ديگر اقوام متمايز مي سازد ونشان مي دهد که خداوند متعال از اصحاب بدليل خلوص نيتي که در قلوب آنها موج مي زده است وجانفشاني ها يشان در راه رسالت الهي خود، رضايت کامل داشته است، چيزي که ديگران از آن بهره اي نبردند.                      
 
 
 
ايمان اصحاب، معيار قبول ايمان ديگران
 
﴿فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنتُمْ بِهِ فَقَدْ اهْتَدَوا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ﴾. [بقره:137].
(اگر ايمان بياورند مانند ايماني که شما آورده ايد، و به آنچه ايمان آورديد هدايت يافته اند و اگر از شما روي برگردانند، پس در مخالفت با شما هستند).
خداوند جماعت عصر پيامبر -صلي الله عليه وسلم- يعني صحابه را مورد خطاب قرار مي دهد و اعلام مي کند، اگر ديگران، ايماني مانند ايمان شما  و شبيه به آن و به همان چيزي که شما ايمان آورديد بياورند، پس هدايت يافته اند و جزء رستگاران مي باشند. يعني نوع ايمان صحابه معيار و قبولي ديگران است.
و اگر از شما روي بگردانند، يعني اينکه شما را قبول نداشته باشند و به شما پشت کنند و ايمان آنها، ايماني به غير از ايمان شما باشد، پس جزء هدايت يافتگان نبوده و تنها در مخالفت با شما هستند. پس قبول شدن ايمان ساير مسلمين مربوط به قبول ايمان صحابه و تشابه با ايمان آنها مي باشد و پشت نکردن به شيوهء آنها و مخالفت نکردن با ايشان.
 
آيا فضائل، اعمال آيندهء اصحاب را توجيه مي کند؟
اين سوالي است که ممکن است به فکر هر خواننده اي خطور کند. که اگر چه اصحاب در عصر پيامبر -صلي الله عليه وسلم-، اسطورهء صبر و ايمان بوده اند و خداوند در باب فضيلت آنها آيه ها نازل نموده است، اما از کجا معلوم که پس از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم- و قطع وحي، آنها دست به عملي نزده باشند که باعث نا رضايتي خداوند شده باشد؟
درپاسخ به اين شبهه بايد گفت، که خداوند از آيندهء صحابه و حوادث پس از رحلت رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- خبر داشته است و اگر اقدام اصحاب در آن زمان بر مبناي دنيا پرستي و مال اندوزي بود و در جهت نارضايتي خداوند حرکت مي کردند، خداوند هيچگاه با اين قاطعيت رضايت خود را از آنها اعلام نمي کرد تا سبب گمراهي کساني که قرآن را حجت مي گيرند، فراهم آورد. خداوند متعال مي فرمايد:
﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ﴾. [انبياء: 101].
(براستي براي کسانيکه از طرف ما حسني مقدر و مقرر شده است، آنها از آن (دوزخ) دور مي شوند).
و اين حکمت الهي را مي رساند زيرا که خداوند هيچگاه رضايت و خشنودي خود را مورد کسي يا قومي اعلام نمي کند که احتمال به خطا رفتن آنها درآينده باشد. در اينصورت چنين آيه اي (رضايت خدا از آنها) جزء براي فريب وگمراهي انسانها نمي باشد. خداوند با علم بي پايانش از سر انجام  زندگي صحابه آگاهي داشته و بر پايهء چنين علمي اقدام به نزول اين آيات نموده است و در آيهء اخير نيز اعلام مي کند که صحابه بدليل حسني که خداوند براي آنها مقرر کرده و اعلام خشنودي خداوند از آنها، از دوزخ که جايگاه گنهکاران است دور خواهند شد.
 
 
اصحاب بدون زحمت به چنين منزلتي نائل نگشتند
 
﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوا وَنَصَرُوا أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾. [انفال:74].
(بيگمان کسانيکه ايمان آوردند و مهاجرت کردند و در راه خدا جهاد نموده اند و کسانيکه پناه داده اند و ياري کرده اند، آنان حقيقتاً مومن و با ايمانند. براي آنان آمرزش (گناهان) و روزي شايسته (در آخرت) است).
اصحاب و ياران پيامبر -صلي الله عليه وسلم- بدون دليل و به طوري اتفاقي به چنين منزلتي نائل نگشتند، بلکه اعمال آنها و تصميم را سخ شان براي قرار گرفتن در راه حق و مجاهدتها و جانفشاني هاي بي پايان، سبب دست يابي به چنين جايگاهي گشت. هنگاميکه نداي آزادي بخش اسلام توسط حضرت محمد -صلي الله عليه وسلم- طنين افکن گشت، اصحاب از زندگي، مقام، اعتقادات، باورها، اصالت قومي وخانوادگي و حتي فرزندان و والدين خود دل کندند و درخواست پيامبر -صلي الله عليه وسلم- را لبيک گفتند. آنها هنگاميکه حقيقت زندگي و هستي را از دهان پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم- شنيدند، خود را از بند تعصب و باورهاي جهل آميز گذشته وسنتهاي اجدادي رهانيده و خالصانه خود را تسليم خداوند يگانه کردند. اصحاب به پيامبر ايمان نياوردند، مگر پس از رخ دادن يک تحول عظيم در درون يکايک آنها.
اصحاب در ازاء اين انقلاب روحي و عملي از درون خود تا فضاي جامعه، که گاهي به بهايي کمتر از جان آنها نمي طلبيد، به اذن خداوند داراي اين جايگاه عظيم دست نا يافتني شدند و خود را شايسته ترين افراد براي رحمت الهي و معرفت او قرار دادند.
 

 

 
چرا صحابه وارثان پيامبر  -صلي الله عليه وسلم-  شدند؟
 
 صحابه امتي بودندکه همزمان با رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- مي زيستند و به او ايمان آوردند و در اجراء رسالتش با او شريک گشتند. صحابه معصوم نبوده اند و ممکن بود خطايي ازآنها سرزند و برهيچ کدام آنها وحي نازل نگشت، اما آنها تربيت يافتهء بهترين مکتب اسلامي و فکري جهان و بهترين معلم تاريخ بودند. اين بود که از ميان مشتي انسان هاي بي فرهنگ، جاهل، بي سواد و وحشي، که جز ريختن خون يکديگر کار ديگري نداشتند، امتي پديد آمدکه زهد و تقوي و انسانداري آنها در طول تاريخ بي نظير بود. پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم- براي اينکه بتواند آنها را با عقايد و اصول شريعت اسلامي آشنا کند، همواره در ميان آنها حضور داشت، و آيات قرآن را که تازه به وي وحي شده بود، براي آنها مي خواند و سخنان خود را (حديث) براي آنها بازگو مي نمود. با اندکي دقت مشخص خواهد شدکه رفتار صحابه بعد از رحلت پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم-، ابتدا در زمان حيات او و به فرمان او توسط صحابه اجراء مي شد، تا آنها بتوانند درنبود آن حضرت رسالت اسلام را ادامه دهند. پيامبر -صلي الله عليه وسلم- درجنگهايي که خود در آن حضور نداشت، هر بار يکي از صحابه را بعنوان فرمانده سپاه بر مي گزيد، و در  جنگهايي که خود در آن حضور داشت، هر بار يکي  را بعنوان رئيس و سرپرست شهر انتخاب مي نمود. آن حضرت گروههايي از صحابه را به سرپرستي يکي از آنها به مناطق مختلف مي فرستاد، تا با تبليغ دين آشنا گردند و اشکالات آنها اصلاح شود. پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم-، قرآن و سخنان خود را (حديث) را از هيچکس پنهان نمي داشت تا همه با آنها آشنا شده و قاري قرآن و راوي حديث گردند. وبدين ترتيب نسلي را تربيت نمودکه نه وابسته به يک فرد و يک گروه بود، بلکه به تعداد زيادي درميان آنها، قاري، محدث، فرمانده، مبلغ و والي بود. بعد از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم- همين گروهي که توسط پيامبر -صلي الله عليه وسلم- تربيت يافته بودند، همچون ستارگاني درشب درخشيده و هرکدام از آنها به شهري رفته و کار ابلاغ اسلام و رسالت آنرا انجام دادند. با وجود چنين جمعيت آگاه و مجهزي، مسلماً کشته شدن يک يا چندتن از صحابه هيچ تأخيري در پيشروي اسلام در سرزمين هاي جديد ايجاد نمي کرد. و اين اجراء برنامه اي بودکه رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- در زمان خود آنرا طراحي کرده بود و براي عادت دادن مسلمين به آن در موقع حياتش آنرا به مرحله اجرا گذاشته بود. و اين نشان مي دهدکه صحابه جز وارثان پيامبر -صلي الله عليه وسلم- و مجري برنامه هاي از پيش تعيين شده ای نبودند. 
 
يک امت شکست ناپذير
 
قرار دادن يک امت بعنوان وارث يک پيامبر فلسفهء جالبي دارد. زيرا در اين صورت بهيچ وجه احتمال تحريف آن دين يا کتاب آسمانيش وجود ندارد.
وقتيکه يک امت قاري قرآن و راوي حديث باشند و تعداد کسانيکه درميان آنها براي چنين فضايلي باشند زياد باشد، کشته شدن يا منزوي شدن هرتعداد باعث نابودي و انحراف آن دين نخواهد شد. مي دانيم که وارثان عيسي (عليه السلام) 12 نفر بنام حواريون بودند و براي ساير پيامبران از جمله موسي (عليه السلام) نيز جزء يک وارث مشخص وجود ندارد. اين است که بعد از رحلت هر پيامبر وارث او نمي توانست نداي دين خود را بگوش انسانها در همه جا و در هر زماني برساند. و اگر او منزوي يا زنداني مي گشت يا کشته مي شد، کتاب آسماني و رسالت آن دين تحريف مي گشت. و براي مردم ساير نقاط جهان امکان دسترسي به منابع دين جديد وجود نداشت. اما صحابه بعد از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم-، بعد از فتح هر شهري، براي آن شهر يک حاکم اسلامي تعيين کرده تا احکام شرع را جاري سازد و يک قاري قرآن و محدث به آن شهر فرستادند تا تازه مسلمانان شده ها را تعليم دهد. با اين شيوه بضاعت مسلمين براي ابلاغ اين دين تمام نشدني و نامحدود بود. علاوه بر آن اگر کسي در مورد قرآن کريم يا احاديث نبوي -صلي الله عليه وسلم- دچار فراموشي مي شد، صدها نفر قاري قرآن و محدث ديگر بودند که جلو تحريف و خطا را مي گرفتند. اينست که مي بينيم حتي زمانيکه بدليل اختلافات سياسي، بين گروههاي مسلمانان جنگ در مي گرفت، در اين جنگ بين آيات قرآن و احکام شرعي، مثل نحوهء نماز و زکات و غيره، هيچ اختلافي نبود و دو طرف ديگر براي تمامي دستورات مذهبي متفق القول بودند.
و اين اعجاز اسلام است که درميان بزرگترين اختلافها نيز جايي براي تفاوت نظر ميان احکام اصلي دين و قرآن وجود ندارد و کسي حتي به يک آيه قرآن شک نداشته است. پيامبر اسلام در مورد رسالت صحابه مي فرمايد: احاديث مرا به گوش امتم برسانيد، هرچند که به اندازه يک جمله کوتاه باشد.

 

 

 
اختلاف ميان صحابه
 
در اينجا بد نيست اشاره اي به موضوع اختلاف ميان صحابه داشته باشيم، و اعلام کنيم که صحابه هيچکدام معصوم و عاري از خطا نبودند و ممکن است گاهي دچار فراموشي شده باشند -که ويژگي هرانسان است- يا بدليل اينکه جمع نمودن همگي آنها بطور مداوم، براي بيان حديث از جانب رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- ممکن نبوده است، از آنها چيزها را شنيده يا ديده باشند که ديگران از شنيدن و ديدن آن محروم بوده اند. وهمين گاهي سبب اختلاف نظرهايي در ميان اين امت مي شده است. اختلاف و تفاوت نظر ميان اعضاء يک خانواده، يک گروه، يک شهر و يک امت، امري طبيعي است و امکان ندارد که گروهي بوجود آيد که در تمامي موارد جزئي و کلي اتفاق نظر داشته باشد و حتي يافتن دو انسان که داراي ويژگي هاي کاملاً مشترکي باشند، ممکن نيست.
اما آنچه از همه مهمتر است اين است که صحابه بعد از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم- هيچگاه در اساس دين نيافتادند و اختلافات آنها ناشي از تفاوت نظر و اجتهادهاي انساني و از طرفي صحابه تا زمانيکه اقوام ديگر در ميان جمعيت آنها نفوذ نکرده بودند، با وجود تمام اختلاف نظرها بدليل درجهء ايمان بالا در درونشان، هيچگاه کارشان به نزاع و خونريزي و حق کشي نيانجاميد.
و اختلاف و جنگ زماني در ميان مسلمين پديد آمد که گروه خالص صحابه وجود نداشت و تازه مسلمان شده هاي غير صحابه وارد عرصهء سياسي اسلام گشتند وصحابه پير و سالخورده و گوشه نشين بودند. و تا زماني که صحابه در صحنهء اجتماع و سياست بودند، بهترين و طلايي ترين دوران وحدت آميز و توفيق بخش را در تاريخ اسلام و سقوط دشمنان اصلي و کارهاي بزرگ دين مثل جمع آوري قرآن توسط آنها صورت گرفت.
اختلاف صحابه ناشي از اجتهاد آنها بوده است، يعني بدليل تفاوت در برداشت و سليقه که در هر انساني وجود دارد، گاهي به اختلاف مي افتادند. اختلاف صحابه ناشي از هوي و هوس و مال دوستي و کم کاري آنها در دين و انحراف آنها نبوده است، زيرا هيچکدام از آنها زندگي ساده و عبادت سخت خود را رها نکرده و بيشترين نقطه اختلاف آميز آنها در امور سياسي و اجتماعي بوده، که هر کدام تلاش مي نمودند راه حل بهتري براي اداره جامعه ارائه دهند . خداوند ميفرمايد: ﴿وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ﴾. [احزاب :5].
(گناه در چيزهايي نيست که به خطا و اشتباه رفته ايد، بلکه در چيزهايي است که دلهايتان (عمداً) مي خواسته است).
از آنجا که اختلاف نظر اصحاب ناشي از اجتهاد و تفکر بوده است، نه هوي و هوس و افتادن به دنبال مال دنيا، پس اگر در اجتهاد خود به خطا نيز رفته باشند، باز هم گناهي بر آنها  نيست، زيرا نيت آنها براي اجتهاد پاک و اصلاح امور بوده است. پيامبر اسلام  -صلي الله عليه وسلم- در مورد اجتهاد مي فرمايند: (هر کس در اجتهاد به خطا رفت يک ثواب دارد و هر که به درست رفت دو ثواب دارد).
اگر صحابه پيامبر -صلي الله عليه وسلم- بعد از رحلت آن حضرت در اختلاف نظرها به مال اندوزي و ساختن کاخها و سرکوبي مخالفان و هوس پرستي روي مي آورند، مي شد ادعا کرد که اختلاف ميان صحابه از روي اجتهاد و اختلاف عقيده نبوده است، بلکه به سبب مال دنيا بوده است.
در حاليکه صحابه بعد از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم- بي توجه ترين افراد به مال دنيا بوده اند، جز کسانيکه از قبل داراي اموال فراوان بودند و چه در زمان حيات رسول خدا -صلي الله عليه وسلم- و چه بعد از آن از هيچ گونه انفاقي دريغ نورزيدند.
 

 
وظيفه ساير مسلمين در مورد اختلاف
حال بايد ديد ساير مسلمين در مورد اختلاف و مناقشات بين يکديگر يا گذشتگان چه موضعي بايد بگيرند. در مورد موضوع اول يعني اختلافي که بين دو گروه از مومنين در مورد هر چيزي، قرآن به صراحت مي گويد:
﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا﴾. [حجرات: 9].
(هر گاه دو گروه از مومنين با هم جنگ کردند، بين آنها صلح را برقرار سازيد).
حال که وظايف مسلمين در ازاء اختلافاتي که در بين خودشان رخ مي دهد مشخص گشت، بايد ديد اگر اين اختلافات ميان گذشتگان باشد، مثلاً اگر اختلاف ميان صحابه ما را به اختلاف نظر وا دارد چه موضعي در اين قبال بگيريم و چگونه با آنها برخورد کنيم؟ قرآن کريم ابتدا مي فرمايد:
﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً﴾. [اسراء: 36].
(از چيزي که از آن آگاهي نداري پيروي مکن، زيرا بيگمان چشم و گوش و دل همه مورد پرس و جو از آنچه مي کنند قرار مي گيرند).
اين آيه از مسلمين مي خواهد که بدون دليل و آگاهي در مورد هيچ چيزي اظهار نظر نکنند و بدين ترتيب به اختلافات دامن نزنند. قرآن کريم باز مي فرمايد:
﴿تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾. [بقره: 134 و 141].
(آنها قومي بودند که گذشت و رفت. آنچه بدست آوردند متعلق به خودشان است.آنچه شما بدست آورديد متعلق به خودتان است، و در موردآنچه آنها کرده اند از شما سوال نخواهد شد).
اين آيه براي قضاوت در مورد گذشتگان بسيار معقول و بجا مي باشد. زيرا اولاً هر نتيجه اي که در اين قضاوت حاصل شود و هر زياني براي هيچکدام از گروههايي که در اين قضاوت بر سر آنها دعوا دارند، نمي رساند و آنها که گذشته اند مسئول اعمال خود هستند و آنها که اکنون وجود دارند مسئول اعمال خود مي باشد.
ثانياً محاکمه گذشتگان هيچگاه ممکن نيست. بعنوان مثال يک قاضي حکم يک مجرم را تنها پس از بررسي هاي علمي و تحقيقات گسترده و بر اساس     موازين قضايي صادر مي کند. حال چگونه مي توان در مورد گذشتگاني که صدها و شايد هزاران سال از زندگي آنها گذشته باشد، با اطلاعات عاميانه دست به قضاوت بزنيم، با علم به اينکه حتي اگر به معتبرترين کتابهاي تاريخي متوسل شويم، آنها عاري از خطا، تحريف و اشتباه نيستند.
با توجه به اين مشخص مي شود دعوا بر سر گذشتگان نه سودمند است و نه ممکن و آن بايد به بهترين و عادلترين دستگاه قضايي يعني دادگاه عدل الهي واگذار شود و از دخالت بر اساس ناآگاهي و دانش محدود خوداري کرد.
 
آيا خداوند بعد از رحلت پيامبر نيز از اصحاب راضي بود؟
 
﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾. [مائده: 54].
 اي کسانيکه ايمان آورده ايد! هرکس از شما از آيين خود برگردد، خداوند قومي را خواهد آورد،که خداوند دوستشان دارد و آنها نيز خداوند را دوست مي دارد. آنهانسبت به مومنان نرم و فروتن بوده و نسبت به کافران سخت ونيرومندند. در راه خدا جهاد مي کنند تلاش مي نمايند و ازسرزنش هيچ سرزنش کننده اي هراسي به دل راه نمي دهند. اين فضل خداست و خدا به هرکس که بخواهد اين فضل خود را عطا مي کند. و خداوند داراي فضل فراوان و آگاه (به امور) است).
اين آيه پيش گويي درمورد ارتداد گروهي از تازه مسلمان شده هاست که ايمان آنها قلبي نبوده، بلکه آن از سر ترس و ناچاري مي باشد. اين گروه مترصدندکه بعد از رحلت پيامبر اسلام -صلي الله عليه وسلم- و همراه با ضعيف شدن اسلام، ازدين برگردند و رفتار دوران جاهليت را تکرار کنند.
خداوند با اين آيه خطاب به آنها مي گويد که خيال برگشتن از  دين را پس از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم- از سر بيرون کنند، زيرا مسلمين بعد از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم- ضعيف نمي شوند و خداوند قومي را به قدرت مي رساندکه نسبت به مؤمنين آسانگير و نسبت به کفّار ومرتدين، سختگيرند. واين قدرتي که به آنهاعطا شده است، فضلي است ازجانب خداوند. به گواه تاريخ بعد از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم- تعداد زيادي ازتازه ايمان آورده هاي باديه نشين از دين برگشتند و اسلام را انکار نمودند و حتي گروهي از آنها ادعاي نبوت کردند تا بدين ترتيب به شهرت و قدرت برسند. اماخداوند در ازاء اين سلطه طلبي آنها، وعده خود را عملي ساخت و صحابه را به قدرتي رسانيدکه به رهبري خليفه اول که خود يکي از بزرگترين اصحاب پيامبر -صلي الله عليه وسلم- بود، به سرکوبي مرتدين پرداختند و وعده الهي در مورد ارتداد گروهي از تازه ايمان آورده ها و به قدرت رسيدن دوستداران خود و کسانيکه خدا دوستشان دارد و پيروزي آنها بر مرتدين، تحقق يافت و کسانيکه فضل و رحمت خدا شامل حال آنها گشت و با اراده خداوند به قدرت رسيدند، کساني نبودند جزء صحابه. و بدين ترتيب خداوند رضايت خود را از قومي که بعد از رحلت پيامبر -صلي الله عليه وسلم- بر مرتدين غالب شدند اعلام مي کند، که تاريخ اين قوم را جزء با صحابه نمي شناسند.
اميدواريم نسبت به صحابه ي كرام رضي الله تعالي عنهم محبتي همراه با عمل داشته باشيم و آرزوي حشر در آخرت با آنها داريم زيرا حشر آنها نيز با حضرت رسول صلي الله عليه و سلم مي باشد. انشاءالله خداوند  سعادت دو دنيا را نصيب همه ي مسلمانان كند.آمين.

عبدالرحمان جامی رحمة‌الله‌علیه:


امت احمد از میان امم                      باشد از جمله، افضل و اکرم
اولیایی کز امت اویند                       پیرو شرع و سنت اویند
رهبران ره هدا باشند                       بهتر از غیر انبیاء باشند
خاصه آل پیمبر و اصحاب                کز همه بهترند درهرباب
وزمیان همه نبود حقیق                    به خلافت کسی به از صدیق
وز پی او نبود از آن احرار              کسی چوفاورق لایق آن کار
بعد فاروق جز به ذی النورین           کار امت نیافت زینت و زین
بود بعد از همه به علم و وفا             اسدالله خاتم الخلفاء
جز به آل کرام و صحب عظام          سلک دین نبی نیافت نظام
نامشان جز به احترام مبر                جز به تعظیم سوی شان منگر
همه را به اعتقاد، نیکو کن              دل ز انکارشان به یک سو کن


[مثنوی هفت اورنگ]

((برگرفته از وبلاگ راه سنت))

توبه

   توبه

کلید تقوی توبه و پایداری برآن است ، و کلید تقرب به خدا نیز توبه است . توبه اصل و فرع تمام کار های نیک می باشد. صالحان در تمام احوال خویش از توبه سست نشوند . پس همه توبه کنید و دارای وسوسه و مرتدد نباشید با خدای خود به واسطه توبه مصالحت کنید . این قلب شما با حق نسازد در صورتی که یک ذره شهوات و آرزو های دنیا  و طمع به یک ذره مردم در آن باشد ، پس اگر صحت قلب را خواهید حب دنیا و خلق  دنیا را از آن خارج کنید.و این به شما ضرری نرساند ، زیرا اگر شما با قلبی پاک و دور از آلودگی ها به خدا تکیه کردید دنیا و مردم آن به شما متمایل شوند و شما با چنین قلب پر از یاد خدا بر درگاه او حاضر و نزدیک خواهید بود ، واین امری است امتحان شده که زاهدان و تارکان دنیا بار ها آن را آزموده و نتیجه گرفته اند، توبه کنید و به گناه خویش اقرار کنید که توبه چون آب مطهر است و همچنان که خداوند زمین مرده را با آب باران زنده می کند  ، دلهای مرده نیز با آب توبه و بیدرای و زنده فرماید. ای گناه کاران، از رحمت خدا مایوس نشوید و خالصانه از   توبه کنید و بسیار طلب امرزش کنید که استغفار و توبه در امور دنیا و آخرت دو اصل یزرگند. از این رو است که قرآن کریم گوید: نوح(ع) قوم خود را به استغفار و طلب امرزش از خدای آمرزنده دعوت کرد. و به ایشان وعده داددر صورت توبه و استغفار صحیح ، خدای غفار ، باران فراوان بر زمین های شما می باراند و با فرزندان و محصول زراعتی شما را یاری رهد و باغهای سرسیز و رودهای پر آب به شما عطا کند.(نوح-8-11)پس از گناهان توبه کنید واز شرک برگردید و پشیمان شوید تا هرچه خواهید در دنیا و آخرت به شما عطا فرماید . همانا شما چون پدرتان حضرت آدم گناه کردید ، پس همچون او توبه کنید که آدم چون  خود و همسرش حوا از درخت نهی شده خوردند ، خداوند ایشان را مجازات کرد بر دوری از همدیگر و بیرون راندن از ناز و نعمت بهشتی و خلع لباس کرامت از ایشان به طوری که برای ستر عورت محتاج به برگ درختان شدند، و به امر خدا برگ ها فورا خشک می شد و بر زمین می افتاد و آنها همچنان عریان می ماندند، سپس آنها را بر زمین سقوط داد و از آن همه راحت و تنعم و نعمت  در حالی که مسجود ملائکه بودند محروم گردیدند و این همه بر اثر چشیدن گناه و نا فرمانی و مخالفت امر خدا بود ، که زهر گناه بر بدن آنان اثر کرد و آنها را از مقام قرب و عزت دور نمود. پس خدا توبه را یر آنان تلقین کرد و استغفار و تو به کردند ، و توبه شان را قبول کرد و مورد مغفرت خویش قرار داد.

ای بدبخت ها، ای گناه کاران کی توبه کنید؟ بیدار شوید و با خدای خود بسازید که اگر من از خدا و علم او شرم نداشتم ، قیام می نمودم و دست هریک از شما را می گرفتم و به او می گفتم که تو فلان گناه و تو فلان خلاف را انجام داده ای ، پس به درگاه حق توبه کن و تو در برابر من جوابی نداشتی و توبه می کردی و ایمان و اخلاص وشناخت پروردگارت محکم می گردید . آنگاه به دستاوبز محکم چنگ می زدی که وصول قلبت به مقام قرب خدا باشد، و در این موقع پیامبر (ص) به امتی چون تو افتخار کند.

ای آنکه با زبان مومنی ، کی قلبت مومن گردد. و ای مومن کی باطنت مومن گردد. ایمان قلبی با اهتمام و کوشش چیز مفی و ثمر بخشی است و ایمان زبانی با کفر درونی بی فایده و مضر است . ایمان منافق ، ایمان کسی است که از شمشیر می ترسد و از خدا نمی ترسد. ای نا فرمانها: از گناهان خود توبه کنید زیرا خدای بزرگوار شما آمرزنده و بسیار مهربان است و توبه و ندامت را از بندگان می پذیردو گناهان ایشان را می پوشاند و محو فرماید.بیایید و بادل و زبان خود از مخالفت خدا و رسپل پشیمان شوید و توبه کنید. خداوندا، ما زا گناهان خود توبه می کنیم واز خطاهای بیشمار خویش پشیمانیم. و به درگاه تو با نیت این که بعدا به گناه رجوع نکنیم. روی آوردهایم.

پروردگارا: اگر دستورات تو را فراموش کرده ایم یا دچار لغزش و خطا شده ایم ما را با انها مواخذه مفرمای. پروردگارا بعد از این که ما را به راست هدایت فرمودی قلب ما را به ظلمت گناه تیره مساز . ای امرزنده گناهان ما را بیامرز و ای خطا بخش عیب های ما را بپوشان . به درگاه حق طلب بخشش کنید  که حتما او گناهان را می بخشد ، و اعمال شما را هر چه کم باشد می پذیرد و در مقبله سنه ، پاداش بهتر عطا کند ، زیرا بسیار بخشنده است . او با سخاوتی است که بدون عوض می بخشد تا چه برسد به اینکه عوضی وسببی در کار باشد. توحید خالصانه  . اعمال پسندیده  را بر خدا عرضه کنید  به وسیله ترک دنیا و اختیار عقبی ، و توجه و تمایل به آن ، و ترک گناهان و لذات نفسانی و شهوات زندگی  معمله کنید و با تمام خلوص هر خیر که از دست و پا و قلب شما حاصل می شود انجام دهید. و همه آنها را از خدا بدانید نه از خودتان . پروردگارا قلب ما و خود  ما را از اسارت نفس و شیطان خلاصی ده آمین. 

عزیزانم بر شما را رعایت روزه ماه رمضان و نماز ها یپنج گانه در او قات خود  و حفظ حدود شرع لازم است ، و چون فرایض را ادا کردید ، به انام سنت ها با تصمیم قاطع مشغول شوید و از رخصت ( کار آسانتر و عبادت کمت) بپرهیزید که هر کس در اجام نوافل  رخصت را قبول کرد و عزیمت را فرو گذاشت باید از دینش بترسد. عزیمت و تصمیم جدی در عبادات و امور خیریه مخصوص مردان خداست ، زیرا آنان خود را برای ارتکاب کار های خطر ناک و سخت و دقیق  حاضر می کنند، و رخصت و انتخاب کار بهتر و عبادات کمتر کار بچه ها و زنان می باشد.

فرزندم،اگر به توبه و تفکر صحیح ادامه دهی ، تعلقات دنیا را ترک می کنی و به امور آخرت می پردازی و از اموری که مربوط به خلق است دست بکشی و به امور مربوط به حق بپردازی عمل شر را ترک کن و به عمل خیر مشغول شوی. ای سی که توبه و تفکر را ترک کرده ای تو زیان کاری و خبر نداری که بی ارزش و جا مانده ای. . مثالت چون مردی است که بی حساب   خرید و فروش کند و دخل و خرج خود را در نظر نگیرد. طبعا پس از اندک مدتی  اصل سرمایه تمام شود و جز سکه های کم رواج چیزی در دست او نماند.

وای بر توسرمایه ای چون عمرت را از دست دادی و خیری را ذخیره نکردی و تمام کسب و کارت باطل و بیهوده شد. . مومنان غیر تو کار های مفید می کنند و بزودی پاداش خوب آن را در یابند. از ثمره رحمت خود بهره مند شوند اما تو به زودی گرفتار زندان و مکا فات گردی ، زیذرل حق را از دیگران نشنیدی در حالی که خداوند فقط اعمال خالصانه را می پذیرد.و ت  یک ذره اخلاص نداری.آیا فرموده رسول اکرم را نشنیده اید که: ( پیش از آنکه حساب شما را اشته باشند حساب خویشتن را داشته باشید ، و پیش از آنکه اعمال شما توزین گردد خود آن را توزین کنید و خود را برای  محاسبه بزرک روز قیامت آماده و آراسته مهذب نمایید)

گفته شده هر گاه خدای عزوجل بخواهد دوستی از دوستانو مرید و منظور نظری از مریدان خود را به خویشتن آشناتر  و نزدیکتر کند در خلوت و حلوت(شیرینی=وقت خوش) او را تنها نگذارد و طعم لذیذ صحبت خودرا به اوچشاند و دل او را مطابق نیت خویش تربیت واصلاح کند و بالاخره او را از بدی حفظ نماید . چنانکه در مورد حضرت یوسف فرمود: این چنین او را از بدی و کارهای زشت حفظ کردیم زیرا که وی از بندگان مخلص ما بود .

این است لطف خدا بر انبیا و اولیا و راستان آستان بندگیش . درود و سلام خدا بر ایشان باد.

حضرت یحیی در خردسالی بر جماعتی از کودکان گذشت که به بازی سر گرم بودند ، او را نیز به بازی خواندند ، در جواب گفت: سبحان الله ما برای بازی خلق نشده ایم  . جماعت فقرا دارای نفس وطمئنه می باشند که آنها را به خیر و صلاح دعوت کند ، نه به شر و ضرر دین دنیا. نفس اماره بعد از مجاهدت های مقدماتی به قلب ملحق شود ، آنگاه هر اندازه بکوشد از کوشش خود اطمینان حاصل کند ، وبه رفیق اعلا نزدیک گردد تمام کارش گوش دادن به قرآن و تفکر در آیات آن شود در حالی که قبل از این به ظاهر ایات توجه می کرد و به معنی آن ، یعنی هنگام ملاقات یا اصغاء (شنیدن) بهآیات حق توجه نمی کرد.

از شنیدن سخنان پوچ و بی معنی کوتاهی کنید و به جای ان به کلام خدا و تلاوت آن بپردازد زیرا قرآن حیات دلها و صفای باطن و پایه ای محکم برای تقرب به خدای رحمان است بهشت.

ای فرزند گناهان متراکم و فراوان داری که بعضی از انها بزرگتر از بعضی است و سر انجام نامعلوم و مبهم و تاریک در انتظار شماست، که با به نفع تو تمام شود یا به ضرر تو . تو  برای مرگ خلق شده ای و مرگ بر تو فوت نشود ، پس قیل و قال و ادعا و قول بی عمل و کارما لایعنی(فضولی) و بی فایده را ترک کن. آرزو هایت را کوتاه و طمعت را کم نمای که تو به زودی خواهی مرد و چه بسا مرگ تو فرا رسد در حالی که تو اینجا نشسته ای و اول با پای خود امدی اما لحظهای بعد بر جنازه و تابوت به خانه ات حمل شوی.