عذاب قبر و راههای نجات از آن در پرتوشریعت

بسم الله الرحمن الرحیم

اسبابی که منجر به عذاب قبر می شود

اول:کفر و شرک به خداوند عزوجل کفر و شرک از مهمترین و بزرگترین اسبابی است که باعث می شود شخص در قبرش عذاب داده شود.خداوند متعال می فرماید:و لنذیقنهم من العذاب الادنی دون العذاب الاکبر لعلهم یرجعون سجده21قطعا ما عذاب نزدیکتر دنیا را پیش از عذاب بزرگتر اخرت به ایشان می چشاییم شاید از کفر و معاصی دست بکشند وبه سوی خدا برگردندابن عباس {رض}می فرماید:مفهوم این ایه عذاب قبراست رسول خدا می فرماید در حق مشرکین دعا کرد که خداوند انها را در قبرهایشان عذاب بدهد حضرت علی رض می فرماید رسول خدا در جنگ احزاب در حق مشرکین این چنین دعا کرد ملاالله قبورهم و بیوتهم نارا کما حبسونا عن صلاه الوسطی حتی غابت الشمس بخاری 2913و مسلم627خداوند خانه ها و قبر های انها را از اتش پرکند بخاطر اینکه ما را از نماز عصر باز داشتند تا اینکه خورشید غروب کرد.در حدیث زید بن ثابت رض امده است که:رسول خدا ص در باغی که از ان بنی نجار بود بر قاطری سوار بود قاطر از مسیر راه خارج شد و می خواست فرار کند و نزدیک بود که رسول خدا ص بیفتد در انجا چهار پنج یا شش قبر بود رسول خدا فرمود من یعرف اصحاب هذه القبر چه کسی صاحبان این قبرها را می شناسد مردی گفت من می شناسم رسول خدا فرمودص متی مات هولا اینها کی مرده اند مرد گفت ماتوا فی الاشراک در حلت شرک وفات کرده اند ام مبشر می گوید:رسول نزد ما تشریف اورد در حالی که من در باغی بودم که از ان بنی نجار بود ودر ان باغ چند قبر وجود داشت که صاحبان انها در جاهلیت فوت کرده بودند رسول خدا صدای فریاد انها را شنید که در قبر هایشان عذاب داده می شدند پس از انجا بیرون رفت در حالی که می فرمود:تعوذوابالله من عذاب القبر از عذاب قبر به خداوند پناه بجویید گفتم ای رسول خدا ایا انها در قبرهایشان عذاب داده می شوند فرمود نعم عذابا تسمعه البهایم مسلم رواه احمد326بله چنان عذابی داده می شضوند که صدای انها را چارپایان رمی شنوند بغیر از جن و انس در حدیث ابو ایوب امده است که:رسول خدا هنگام غروب افتاب بیرون رفت و صدایی شنید فرمود یهود تعذب فی قبورهابخاری1375یهود در قبرهایشان عذاب داده می شوند همچنین در حدیث با بن عازب روایت شده است که رسول خدا در مورد شخص کافر زمانی که در قبر گذاشته می شود فرمود :نزد او دو فرشته ترسناک و خشمگین می ایند و او را نهیب و می نشانند و از او سوال می کنند :من ربک پروردگار تو کیست می گوید های های لا ادری وای برمن وای بر من من نمی دانم می گویند فما تقول فی هذاالرجل الذی بعث فیکم؟در مورد این مردی که در میان شما به پیامبری مبعوث شده بود چه می گویی چهره ی منور رسول خدا جلوی چشمان وی اورده می شود اما او نمی تواند نام مبارک رسول خدا را بر زبان جاری کند فرشته ای می گوید ایا او محمد نیست می گوید های های لا ادریواتی برمن وای بر من من نمی دانم هاتفی از اسما ندا می دهد دروغ می گوید برای او فرش هایی از اتش جهنم پهن کنید و دریچه ای بسوی جهنم براتیش بگشایید گرما و سوزش ان را احساتس می کند و قبرش تنگ می شود ان چنان که دنده هایش در یکدیگر فرو می روند .ابن عون از عکرمه و او از ابن عباس نقل می کند که :این ایه یثبت الله الذین امنو بالقول الثابت فی الحیوه الدنیا و فی الاخره ابراهیم 27خداوند مومنان را به خاطر گفتار ثابت و عقیده ی پایرارشان هم دراین دنیا در برابر زرق و برق و بیم و هراس مشکلات محفوظ و مصون می نماید و هم در اخرت ایشان را در نعمت های فراوان و عطایای بی پایان و جاویدان ئماندگار می دارد در مورد شهادت است که بعد از مرگ در قبر از شخص سوال می شود منظور از شهادت کلمه ی شهادت است ابن عون می گوید:من از عکرمه پرسیدم که شهادت چیست گفت راجع به ایمان محمد و توحید سوال می شود و گفت و یضل الله الظالمین خداوند ستمگران را گمراه می کند عکرمه گفت:همین گواهی و شهادت است و کفار هرگز به سوی ان راهنمایی نمی شوند

دوم نفاق:خداوند می فرماید {و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم}در میان عرب های بادیه نشین اطراف شهر شما و در میان خود اهل مدینه منافقانی هستند که تمرین نفاق کرده اند و در ان مهارت پیدا کرده اند تو ایشان را نمی شناسی بلکه ما را می شناسیم ایشان را در همین دنیا دو بار شکنجه می دهیم یکبار با پیروزی و کامیابی شما بر دشمنان که مایه درد و حسرت و کین و خشم انان می گردد و مرتبه دیگر با رسوا کردن ایشان بوسیله پرده برداری از نفاقشان سپس در اخرت روانه ی عذاب بزرگی می گرددوبه جهنم گرفتار می اید قتاده رض در رابطه با این ایه سنعذبهم مرتین می فرماید منظور عذاب قبر و جهنم است ابوهریره می گوید:رسول خدا فرمود زمانی که میت در قبر گذاشته می شود در روایتی دیگری امده است هنگامی که یکی از شما در قبرگذاشته می شود نزد او دو فرشته سیاه که دارای چشمان سبز هستند می ایند که به یکی منکر و دیگر نکیر گفته می شود و می گویند در مورد این شخص یعنی محمد چه می گفتی می گوید اشهد ان لا اله الاالله  و ان محمدا عبده و رسوله می گویند:ما می دانستیم که شما همیت طور جواب می دهی سپس قبرش به اندازه هفتاد زراع فراخ و نو رانی و روشن می گردد به او گفته می شود نم بخواب میت می گوید من می خواهم نزد خانواده ام برگردم و انها را از وضعیت خوب خود خبردهم می گویند بخواب مانند عروسی که او را کسی جز محبوبترین فرد خانواده اش بیدار نمی کند تا اینکه خداوند او رات در قبرش بر می انگیزد اگر شخص سوالشونده منافقی باشد در جواب منکر و نکیر می گوید:هر انچه را که مردم می گفتند من نیز می گفتم ومن چیز دیگری نمی دانم می گویند:ما می دانستیم که تو این چنین پاسخ می دهی به زمین دستور داده می شودبر او تنگ شوزمین انچنان اورا می فشارد که دنده ها و پهلوهایش در یکدیگر فرو می روند و همیشه معذب باقی می ماند تا زمانی که خداوند او را از قبرش بر می انگیزد حدیث حسن است روایت از امام ترمذی«1077»حدیث نمکنومه العروس الذی لا یوقظه الا اهله الیه حتی یبعثه الله من مضجعه ذلک

سوم: روی گردانی از ذکر و یاد خداوند:خداوند متعال می فرماید ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکاو نحشره یوم القیامه اعمی طه124ترجمه هرکس از یاد من روی گردانی کند و از احکام الهی دوری گزیند زندگی وی تنگ خواهد شد چون نه به قسمت و نصیب خدادادی قانع خواهد شد و نه تسلیم قضا و قدر الهی خواهد شد و روز رستاخیز او را نابینا به عرصه ی قیامت گسیل و با دیگران در انجا گرد هم می اوریم از جمعی از اسلاف نقل شده است که انان در تفسیر معیشه ضنکا فرموده اند :منظور از ان عذاب قبر است واین از رسول خدا به روایت مرفوع بیان شده است ولی ابن کثیر می گوید روایت موقوف است.

چهارم:پرهیزنکردن هنگام ادرارسخن چینی وغیبت دررابطه این موضوع دلایل شرعی بسیاری موجو د است از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا فرمود ان عامه عذاب القبر من البول فتنزهوا منه عموم عذاب قبراز عدم مواظبت هنگام ادرارکردن است از ان پرهیز و دوری کنید عمامهی عذاب قبر یعنی بیشترین عذاب قبر از عدم مواظبت هنگام ادرار کردن است به طوریکه منجربه پاشیده شدن ادرار بر جسم و لباس مشود ودر نهیا یت باعث عذاب قبرمیگردد همچنان کهدر حدیث ابوهریره امده است که رسول خدا فرمود اکثر عذاب القبر من البول بیشترین عذاب قبر از عدم مواظبت هنگام ادرار است این ویزگی در امر عذاب قبر در رابطه با ادرار بخطر پرهیز نکردن از ترشحات و ذرات ادرار است از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا از کنار باغی از باغ های مدینه می گذشت که صدای فریاد دو میت را که در قبرها یشان عذاب داده می شد ند شنید رسول خدا فرمود انهما لیعذ بان فی کبیر این دو شخص در قبر هایشان عذاب داده می شوند و عذاب انها به ظاهر به سبب امر بزرگی نیست سپس رسول خدا فرمود: بلی انه لکبیر کان احدهما لا یستتر من بوله و کان الاخر یمشی لنمیمه اری در واقع امر بزرگی است یکی از انها هنگام ادرار کردن در طهارت خود مواظبت نمی کرد و دیگری سخن چینی می کرد سپس شاخه ی درخت تازه ای را خواست و ان را دو نصف کرد و هر نصف را بر سر یک قبر گذاشت صحابه پرسیدند ای رسول خدا چرا این کار را انجام دادیدفرمود لعله ان یخفف عنهما ما لم تیبسا شاید این دو شاخه تا زمانی که خشک نشده اند موجب تخفیف عذاب برای ان دو باشند امام بخاری در رابطه باب مستقل و مجزایی رااختصاص داده است باب عذاب القبر من الغیبه و البول و گفته شده هدف امام بخاری از اختصاص دادن این باب به این موضوع این بوده است که غیبت و سخن چینی ملازم هم هستند زیرا سخن چینی دو بر دو قسم است:1بیان کردن سخنان کسی نزد دیگران 2سخن گفتن از کسی که دوست ندارد پشت سرش از او صحبت شود و مهچنین غیبت به صورت صریح در احادیث ابی بکره بیان شده است که رسول خدا فرمود انهما یعذبان فی الغیبه و البول روایت طیالسی با اسناد صحیح معنی :انها عذاب داده می شوند به سبب غیبت و عدم مواظبت هنگام ادرار کردن و الوده شدن لباس و بدن به ذرات ادرارو صلی الله علی سیدنا محمد و علی اله و صحبه و سلم {بر گرفته از عذاب قبر و راههای نجات از ان در پرتو شریعت}

طریقت چیست و چرا لازم است؟

طریقت چیست وچرا لازم است

 

 طریقت چیست و چرا لازم است؟

توضیح:

نگارندة این مقاله كوشیده است به پرسشهای زیر به اختصار پاسخ دهد:

۱. طریقت چیست و چرا لازم است؟

۲. آیا در زمان حضرت رسول(ص) تصوّف و طریقت وجود داشته است؟

۳. چرا اهل طریقت را «صوفی» می‌گویند؟

   

    طریقت، در عرف علمای اهل تصوّف، به معنای سلوك و اتخاذ طریقِ تهذیب(پاك كردن) نفس از صفات رذیله است تا انسان بتواند بیشتر به معرفت ذات و صفات خداوند پی ببرد و ایمانی پاك و بی‌آلایش به حضرت احدیت حاصل و او را چنان عبادت كند كه مورد رضای اوست.

خداوند در قرآن كریم می‌فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ (جن و انسان را نیافریدم جز براى آنكه مرا بپرستند). ذاریات/56»  و نیز:« وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ... ( هیچ امری به آنان نشده، جز آن كه با اخلاص در دین، خداوند را عبادت كنند).بینه/5» و نیز:« أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ... :( آگاه باشید كه آیین پاك و عبادت و دین بی غل و غش تنها از آن خداست) زمر/ 3»  و نیز پیامبر اسلام(ص) در حدیثی می‌فرمایند:« العبادة أن تَعبُدَ اللهَ كأنّكَ تراهُ، فَإنْ لَمْ یكُن تراهُ، فَإنّهُ یراك (عبادت آن است كه خداوند را چنان بپرستی كه گویی او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی،[بدان كه] او تو را می‌بیند)».

پس تصوّف ـ كه لبِّ قرآن و سنّت است ـ یعنی همین و لازم است كه هر مسلمانی كوشش كند تا به ایمانی راسخ و مستحكم و روشن و پویا، دست یابد و بتواند هرچه بیشتر و بهتر، موجبات رضای حقّ را فراهم سازد و این كار، جز با انجام فرمانها و دستورات آسمانی و عمل به سنّت پاك نبوی و رعایت كامل قوانین شرع مقدّس و فرایض و عبادات روزانه و تمسّك به مرشدی آگاه و كامل و مكمّل ـ كه امری انكارناپذیر و ضروری است ـ میسّر نمی‌گردد.

انسان بدون وجود راهنما به هیچ هدفی نمی‌رسد و برای همین است كه خداوند متعال، پیامبران را ـ از آدم تا خاتم(ص) ـ مبعوث فرموده ورسالتی چنین بزرگ (تعلیم توحید و یكتاپرستی و هدایت مردم) به آنها محوّل كرده است.

   بعد از اتمام رسالت ـ با بعثت حضرت محمّد(ص) ـ این وسیله، (تعلیم و تزكیه) بر دوش علما و اولیاست تا وسیلة تبلیغ و هدایت انسانها به سوی ذات احدیت باشند و بر مسلمانان لازم است كه برای نیل به این مقصود، علمای كرام را وسیلة تعلیم امور شرع و اولیای كامل و مكمّل را وسیلة تزكیة نفس خویش قرار دهند، به مفاد این آیات شریف:« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ... ( اى كسانى كه ایمان آورده‏اید از خدا پروا كنید و به سوی او وسیله بجویید) مائده/ 35»  و  «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (اى كسانى كه ایمان آورده‏اید از خدا پروا كنید و با راستان باشید) توبه/ 119)».   مفسرّان این معیت و كونیت را (كه در آیه آمده) معیت جسمی و روحی می‌دانند كه یعنی به دستورات و فرمایشهای آنان ـ كه مبتنی بر شریعت و سنّت است ـ گوش هوش فرادهیم و عزم طاعت و اخلاص جزم كنیم تا به سراپردة مقصود برسیم، چنانكه علامه اقبال لاهوری می‌گوید:

می‌نرود تخم دل در آب و گل

بی ‌نگـاهی از خـداونـدان دل

و مولانا جلال‌الدّین می‌فرماید:

نفس را هیچ نكشـد جز  ظلّ  پیر

دامن آن نفس كُش را سخت گیر

و حافظ فرموده است:

قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مكن

ظلمات است، بترس  از خطرِ  گمراهی

 

    اكنون پرسشی پیش می‌آید و آن، این است كه: آیا در عصر سعادت، یعنی زمان حضرت رسول(ص) تصوّف و طریقت وجود داشته است؟  اینك جواب آن:در عصر سعادت، با وجود پیامبر(ص) و نور نبوت، هركس سعادت هدایت را داشت، با به خدمت رسیدن و نظارة جمال و كمالات آن حضرت، قلبش مالامال از ایمان و اعتقاد به خداوند یكتا و سیراب از منبع انوار و فیوضات الهی(حضرت رسول (ص)) و صافی از هرگونه ناصافی می‌شد و عزمی استوار و همّتی والا و اعتقادی خالصانه برای «مسلمان بودن» می‌یافت و در لحظه به لحظة زندگی، قدم به قدم «عمل و قول و تقریر» آن حضرت را سرمشق خود قرار می‌داد؛ این نعمت بزرگ و این موهبت الهی، با غروب خورشید وجود آن والا مقام، رو به كاستی نهاد. امّا این كاستی چنان نبود كه باعث تفرقه و اختلاف و شكاف عقیدتی میان مسلمانان بشود و وجود پربركت آل و اصحاب كرام پیامبر(ص) عموماً و خلفای بزرگوار آن حضرت خصوصاً ـ كه خود درباره‌اشان فرموده است: « علیكم بسنّتی و سنّة الخلفاء الرّاشدین الهادین المهدیین(بر شما باد (پیروی از) سنّت من و سنّت خلفای راشدین راهنما و هدایت شده» ـ خود سبب دلگرمی و تعلیم و تزكیة طالبان حق بود و این حالت ـ البتّه در مقیاسی محدودتر ـ تا زمان تابعین هم ادامه داشت و در همة این دورانها، مجال و ضرورت آن نبود كه شخصی معین، به ارشاد و هدایت مردم بپردازد؛ امّا پس از این دوره‌ها و تقریباً سالهای میانین سدة دوم هجری علل زیادی و از جمله پدید آمدن بدعت‌ها و منكرات و عقاید انحرافی و حسّ دنیا دوستی و ازدیاد معاصی سبب شد كه پرورش یافتگان صحابه و تابعین، از مردم كناره‌گیری كنند و به عبادت بپردازند و مانند ستارگانی در شبهای تاریك، نمایان و مشهور شوند؛ بالطّبع كسانی كه مایل به عبادت و تزكیه و فراگیری دین بودند، در اطراف اینان گرد می‌آمدند و هركدام از اینها هم، برابر كتاب و سنّت و اجتهاد و آموخته‌های خویش، آداب دین را به مردم می‌آموختند و آنان را در راه تزكیة نفس و « جهاد اكبر» راهنما می‌شدند.

   بدین منوال بود كه در طول زمان، طرایق و مذاهب مختلف پدید آمدند كه از میان آنها، پنج طریقة مستقل و بزرگ، به فاصلة زمانی مختلف، ظهور كردند كه به علّت نزدیكی بیشتر به كتاب و سنّت پایدار ماندند و به «طرایق پنجگانه» مشهور شدند كه عبارتند از: " قادریه، نقشبندیه،كبرویه، سهروردیه و چشتیه" .

هر طریقه برای مریدان و پیروان و طالبان خود، دستورات و افعال خاصی دارد كه مطابق با شریعت و مبتنی بر سنّت است(و چنانكه كسی خود را به این طرایق نسبت دهد و عمل او خلاف شریعت و سنّت باشد، مدعی و گمراه است)؛ هدف طرایق، جلب رضای حق، تهذیب اخلاق، پرداختن به معروف و دوری از منكر و پرهیز از هرگونه خودپسندی و بدبینی است؛ چنانكه شیخ اجلّ سعدی می‌گوید:

مقامات  مردان  به مردی   شنو

نه از سعدی از سهروردی تشنو

مرا شیخ دانای مرشد «شهاب»

دو  انـدرز  فـرمــود  بر  روی  آب

یكی آن كه در جمع بدبین مباش

دوم آن كه در نفس خودبین مباش.

 

   در زمان پیامبر(ص) عده‌ای از تنگدستان صحابة مهاجرین، بر سكّوی مسجد مدینه زندگی می‌كردند، كه آنان را «اهل صفّه (سكو نشينان)» می‌نامیدند، رسول اكرم(ص) خود به آنان غذا می‌داد و یاران نیز از این عمل پیامبر(ص) پیروی می‌كردند.  «شیخ حسن بصری» از بزرگان تابعین، می‌گوید: « لقد ادركتُ سبعین بدریاً كان لباسهم الصّوف( هفتاد نفر بدري(اهل بدر،اصحاب شركت كننده در جنگ بدر ) را ديدم و حضور ايشان را دريافتم كه لباس آنان پشمين بود)»؛ نیز صوفیه برای دوری دنیا و زخارف و تعلّقات و ظواهر آن، زهد و تقوی پیشه می‌كردند و لباس پشمی(صوف) می‌پوشیدند.

در اینكه چرا به اهل دل،«صوفیه یا متصوّفه یا اهل تصوّف» گفته می‌شود، اختلاف وجود دارد؛ عدّه‌ای برآنند كه اینها منسوب به اصحاب صفه‌ هستند چون مانند آنها زندگی می‌كنند، برخی می‌گویند كه علّت این نامگذاری، پوشش آنان بوده است و بعضی معتقدند كه چون این گروه از ناپاكی‌ها پاك و از ناصافی‌ها، «صاف» شده‌اند و صفا یافته‌اند، صوفی خوانده می‌شوند (1).